۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

سخنگوی چادر موسیقی قبیلۀ آپاچی

استاد داریوش پیرنیاکان در جمع صمیمی هیأت مدیرۀ چادر موسیقی قبیلۀ آپاچی.
همانطور که در عکس ملاحظه می کنید وی به عنوان دبیر و سخنگو در بین آنان از جایگاه ویژه ای برخوردار اس
ت. گفتنی است نام سرخپوستی ایشان در این جمع "چرخیده با باد" است که اشاره به موضع گیریهای عمیقا غیر شخصی ایشان در آن هیأت دارد.


۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

نیازمندیهای موسیقی دهلچی

به چند پیک موتوری با هوندا 125 و ضامن معتبر،
مسلط به کیوکوشین و کونگ فو توآ، ترجیحاً دان 4 به بالا،
با خال کوبی و جای چاقو و گواهی سوء پیشینه،
فاقد چاک ِ دهن، با مهارت بالا در فحش های خانوادگی،
جهت ارسال نامه های فرهنگی هنری نیازمندیم
بهمن رجبی
------------
به تعدادی تارزن ماهر برای نواختن عود،
کاسه، کوزه، دهلک، زنبورک، خیلی بم تار،
شورانگیز، مهرانگیز، دست افشانی، پایکوبی،
هم خوانی و هم نخوانی جهت پر کردن صحنه کنسرت در اسرع وقت نیازمندیم
حسین علیزاده
----------
به 250 چغندر، جهت ِ خرید بلیط صدمین تکرار کنسرت
"نقش تکرار در موسیقی ایران" نیازمندیم
موسسه فرهنگی هنری سروستاه، با مدیریت مجید کیانی
---------
به 60 تا 70 نوازندۀ درجه هشت ِ سازهای ایرانی،
برای اجرای بیستمین قطعه Meta-x به نام سمفونی جاروبرقی نیازمندیم
مرکز موسیقی تهران به مدیریت علیرضا مشایخی
---------
به چند دختر جوان برای تعویض پوشک بچه،
گرفتن آروغ، تهیه قنداغ و سرو شربت گریپ میکسچر نیازمندیم
ارکستر سمفونیک پارس به مدیریت ناصر نظر
---------------
به 7 آدم بی کار ِ عشق ِ جلسۀ بی مسئولیت، برای سورچرانی های هنری نیازمندیم
بدون جای خواب
خیابان فاطمی- نبش جمال زاده – خانه موسیقی- هیات مدیره
-------
به چند خبرنگار برای مصاحبه با تنها خوانندۀ روشنفکر موسیقی ایران عاجزانه نیازمندم
صدیق تعریف
---------
به چند جوان سیه چردۀ بوشهری،
مسلط به رقص بندری جهت آموزش رقص به رهبر ارکستر نیازمندیم
مجید انتظامی
--------
دعوت به همکاری
به چند استاد ِ دلسوز ِ با سواد ِ به فکر ِ موسیقی،
به دور از عقده های شخصی و تاریخی،
مسلط به نفس اماره، با اعصاب پولادین جداً نیازمندیم
شورای هم یاری دانشکده های موسیقی سراسر کشور

۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

روزنامۀ خاطرات میرزا حبیب تارزن 1

سه‌شنبه 5 ذیقعدة سیچقان ئیل 1429 قمری – حسنعلی و اسماعیل و ماه‌بانو و چند شاگرد دیگر عصری آمدند مشق کردند رفتند. این حسنعلی حرف شنوی دارد، یک چیزی می‌شود. چهل و دو سال است شاگرد ماست، یک حرف بد از او نشنیده‌ایم. زیاد باوفاست. متصل خدمت می‌کند. امروز آهنگ‌های ما را که ترانسقریپسیون کرده بود آورد. این روزها می‌گویند «آوا نگاری». این هم از آن حرف‌های فکلی‌هاست.
چهارشنبه 6 – ماه‌بانو دلمه برگ مو طبخ (در اصل: تبخ) کرده آورد. تناول نمودیم. مزه داشت.
پنجشنبه 7 – رجبعلی آمد. زیاده از هفت سال است شاگرد ماست، طبعی ندارد. به هزار غمزه (در اصل: قمضه) حرف آن تار یحیی را پیش کشید که چهار سال پیش به ما عاریت داده بود. چهار سال هم نشده است. شاگردها حرمت استاد نگه نمی‌دارند. گفتیم یک تار یحیی داده‌ای به تقلا افتاده‌ای. ما که یحیی ندیده نیستیم. تازه معلوم و محقق شده است که چوب و کاسه، صنعت یحیی هم که باشد، توفیری با جعبه انگور ندارد. اصل پوست است. یک تخته پوست اعلا می‌دهیم جبران شود. باز پیچ‌وتاب خورد که این چه فرمایش است، قابل شما را ندارد. پدرسوخته حاشا کرد. بد روزگاری شده است.
جمعه 8 – امشب منزل ما میهمانی بود. میرزا جعفر کمانچه‌کش و آقا محمدعلی سنتورزن و عباسعلی ضرب‌گیر آمدند. مجلس انسی بود. رجبعلی هم آمد، خدمت می‌کرد. می‌خواست کدورت دیروز را مرتفع سازد. الحق از عهده (در اصل: احده) بر آمد. زبیده بیگم هم که بیست و پنج سال است شاگرد ماست مرغ و مسما طبخ (در اصل: تبخ) کرده فرستاد. حلویات را حسنعلی و میوه‌جات را قربانعلی مهیا نمودند. این قربانعلی نه ذوقی در طرب دارد نه در ابتیاع میوه‌جات. عمر را هدر می‌دهد.
شنبه 9 – جعفرقلی باز سرکشی کرد. غرور دارد. شاگردهای دیگر را گمراه می‌کند. پنجه‌اش خوب است، اما بی‌جهت بالا و پایین می‌پرد. شنیده‌ایم در خلوت (در اصل: خلوط) خود را مافوق ما دانسته. گفتیم درسی به او بدهیم ادب شود. در آمدیم که این صنعت این طور نیست. کمالات می‌خواهد. باید زمین ادب بوسه داد. منیت نداشت. اعلا درجه هم ذوق و حذاقت (در اصل: هضاغط) داشته باشید، حرمت استاد نگه ندارید افاقه نمی‌کند. بدگویی کنید باطل است. اخلاق می‌خواهد. شکستن نفس می‌خواهد. بخیل باشید صنعت را تباه کرده‌اید.
یکشنبه 10 – امروز ابراهیم‌ از شاگردانمان در آمد که آقا میرزا جوادِ تارزن در سالن گراند هتل قنسرت داده جمعیتی آمده است از خوانین و خواتین. زیاد تحسین کرده‌اند کارش بالا گرفته است. گفتیم شکر خورده است. مردکة پدرسوخته ساز زدن کجا می‌داند. آن مختصر هم که می‌داند از ما دارد. ما نبودیم لوطی می‌شد، عنتر می‌رقصاند. بیست سال پیش که از اشنویه آمد مُفش تا زیر چانه‌اش بود. حالا برای ما قنسرت می‌دهد. یک مضراب به عافیت نمی‌زند. فهم معانی نکرده است. حسنعلی در آمد که ما هم عرض کردیم. لکن جمعیت جهول است، فریب می‌خورد. شاگردها متفقاً تصدیق نمودند. منتها درجه رضایت حاصل شد.
دوشنبه 11 – حسنعلی ترانسقریپسیون‌ها را آورد. کامل کرده بود. مقرر شد اسماعیل که دستی به قلم دارد دیباچه‌ای مرقوم کند، شرح احوالات ما را بیاورد تا درس زندگانی باشد جهت اخلاف. قربانعلی هم که سر و زبان دار است مقرر شد با چاپچی‌باشی مذاکره نماید حقوق ما محفوظ شود. گفتیم بر روی جلد مرقوم کنند «به کوشش حسنعلی» تا هم مأجور (در اصل: معجور) شود و هم مباهی. فضل‌الله را هم که مهندس است و سی و پنج سال است شاگردی ما می‌کند مأمور نمودیم در ماشین قامپیوتر جهت ما سایت (در اصل: صاید) بزند. می‌گویند خوب است، فایده دارد. این هم از کارهای فکلی‌هاست. فخرالسادات اشکنه طبخ (در اصل: تبخ) کرد، بالاتفاق صرف نمودیم.
سه‌شنبه 12 – امروز رمضان سراسیمه آمد که در ماشین قامپیوتر کسی آمده «دهلچی»‌ نام، علیه ما هرزگی و تفتین می‌کند. قدری از آن قرائت کرد. به‌قدری خُلق‌مان تنگ شد که مافوق نداشت. گفتیم این سایت را همان میرزا جواد ملعون زده. گفتند سایت نیست، «ابلاغ» است، «وبلاغ» است، چه و چه. گفتیم هر کوفتی هست، گه زیادی خورده. حکماَ می‌بایست تأدیب شود. گفتند دستمان نمی‌رسد. بالخفیه ابلاغ می‌کند. چه می‌دانیم. ما که از این فقره مطلقاً فهم نمی‌کنیم.

به‌ کوشش حسنعلی فشارکی


۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

دکتر دهلچی: "سندروم کامپلیفلکس طلایی"

نام علمی بیماری: Golden Compliflex Syndrom، نام اختصاری: "GCS"، ترجمۀ پزشکی رایج: سندروم کامپلیفلکس طلایی

علایم: تهوّع از دیدن قیافه خودتان در آینه (هفته های اول)، تهوع از همه چیز (هفته های آخر)، فکر گیجه، سردرگمی پایان ناپذیر، فراموشی دانسته ها، تمایل به پوچی و انزوا، انواع بی میلی ها، احساس گناه شدید، خود آزاری، فراموشی دست چپ و راست، تیک عصبی

شرح، راهنمایی و درمان: هنرجوی عزیز چنانچه در هفته های اول به هر یک از علایم ذکر شدۀ بیماری حتی به صورت خفیف برخورد کردید، باید از ادامۀ رفتن به کلاس جدا ٌ خودداری کنید. ولی چنانچه هیجان یادگیری و جذابیت های استاد اجازۀ این کار را به شما نداد، سعی کنید ضمن اینکه پیشتر، آگاهی های لازم را کسب می کنید از درمان به موقع استفاده کنید. همیشه پیشگیری بهتر از درمان است. فراموش نکنید این سندرم ِ منعطف و پیچیده (Complicated & Flexible: Compliflex)، بسیار هوشمند و پویاست.
چنانچه به هر دلیلی در طول مدت کلاس یا ارتباط با استاد دچار فکرگیجۀ شبانه روزی و یا حالت سردرگمی هستید باید به شما بگویم که همین الان شما در یکی از گلدِن لوپ ها یا همان حلقه های بی پایان سندروم طلایی (GCS) گرفتار شدید. برای مقابله، این موضوع را فراموش نکنید که نظریات بسیار جدی و کارهای بسیار باارزش و ایده های فوق العاده ای که در هر جلسۀ کلاس توسط استاد مطرح می شود، تقریبا تا پایان همان جلسه یا نهایتا ابتدای جلسۀ بعد، تمام جدیت و اهمیت و ارزش خود را از دست خواهند داد و حتی به زیر وضعیت صفر نزول می کنند! بنابراین ذوق زده نشوید و ذهنتان را به هیچ وجه درگیر آن ها نکنید. هیچ خبری نیست. تنها استاد را راحت بگذارید تا خودشان نتایج لازمه را حاصل کرده، بی خیال موضوع بشوند. پیشنهاد می کنم برای دوری از هر گونه احتمال ابتلا به این سندرم، در حین طرح نظریات از سوی استاد در حالی که قیافۀ متعجب به خود گرفته، چشمها را گشاد کرده اید و در تأیید استاد دایما به بالا و پایین و چپّ و راست سر تکان می دهید؛ در ذهن خود این جمله را بی وقفه تکرار کنید: "شیش سیخ کباب، سیخی شیش هزار".
علایم حادتر نظیر فراموشی آموخته ها و تمایل به پوچی و انواع بی میلی ها همراه با احساس گناه و تقصیر شدید، معمولا در هفته های 6 تا 8 کلاس بروز می کنند. راه حل درمان و آگاهی از علت این علایم آن است که شما -هنرجوی عزیز- نباید فکر کنید که تنها راه و دلیل ایجاد فاصله بین شما و استاد، همیشه بالا بودن، بالا بردن یا بالا رفتن استاد است بلکه راه معمول و مرسوم در این سندروم برای ایجاد این فاصله ی حیاتی از سوی استاد؛ پایین بردن شماست!
GCS معمولا ٌ ظرف 6 تا 8 هفته می تواند یک نوازندۀ قدرتمند و دست به ساز را تبدیل به کرم خاکی کند و این تأثیر با توانایی هنرجو رابطه ی همسوی تصاعدی دارد. در بعضی موارد حاد، به عنوان مثال چنانچه قربانی خیلی مخ یا نابغه و استثنایی باشد و یا استقلال رأی و نظر قابل توجهی داشته باشد، ظرف مدت تنها 1 تا 2 هفته ترتیبش داده می شود. توجه داشته باشید عوارض و اثراتی که این سندروم بر جسم و روح بیمار در این مورد خاص می گذارد (مانند تیک های عصبی و میل به خود آزاری) گاه تا پایان عمر همراه فرد مبتلا خواهد بود.
شما هنرجوی عزیز با دانستن این مطلب باید حواستان بسیار جمع باشد تا بتوانید به موقع از مسیر سقوط های پله پله ای که برایتان چیده شده فرار کنید. باید گفت پادزهر GCS از گنادوتروپ ها ترشح می شود که در شرایط فعلی، خیلی بعید به نظر می رسد که هنرجویان موسیقی بتوانند این غدد را تحریک و وادار به فعالیت کنند. بنابراین تنها به Case reportهای گزارش شدۀ زیر به همراه درمان های پیشنهادی اکتفا می کنیم:
- چنانچه در ابتدای جلسه کلاس مشاهده کردید که استاد بیش از 4 دقیقه و 30 ثانیه در حالت سکوت و تفکر، لبها را بر هم می فشارد و بدون گردش گردن تنها با حرکت چشم، تک تک شاگردان را وارسی می کند، بهتر است بلافاصله به هر بهانه ای شده مانند دل پیچۀ ناگهانی، درد سنگ کلیه و... به سریعترین روش ممکن از محل حادثه بگریزید.
- چنانچه استاد در حال تنزیل شخصیت و نابود کردن نفر دیگری است اما گه گاه به شما خیره می شود، ناگهان فریاد بزنید و غش کنید و تا روی تخت آمبولانس نخوابیدید و حرکت نکردید به هوش نیایید.
- چنانچه استاد یک جلسه با شما با نهایت مهربانی و دوستی رفتار کرد و بین همگان با شما گرم گرفت و شوخی کرد و خصوصا اگر هر چه شما نواختید را به رخ دیگران کشید و در کل خیلی حال داد، حتما و بدون ذرّه ای تردید چند جلسۀ آینده از کلاس غیبت کنید حتی بسته به شرایط کلا هم می توانید دیگر کلاس را فراموش کنید.
- چنانچه در جلسه ای، استاد حرفی را با شما نیمه تمام گذاشت؛ تا جلسۀ بعد گم و گور شوید. موبایلتان را خاموش کنید، ایمیلهایتان را چک نکنید و نزدیک هیچ تلفنی هم نشوید حتی تلفن های عمومی.
- به جز نام خود استاد سعی کنید نام هیچ کسی را در حضور او به زبان نیاورید. چنان رفتار و گفتاری داشته باشید که وی کمترین بویی از علایق شما نبرد. او برای سرکوفت شما نیاز به شناخت شما دارد. شما هم می توانید با حرف ها و رفتار متناقض خود مسیر شناخت او را منحرف کنید اما البته در کل این روش مدت زیادی دوام نمی آورد.
- هر بار که استاد را ملاقات می کنید باید بدانید از تمام روابط گذشته، این تنها نقطه ضعف ها و اشتباهات احتمالی شماست که در حافظه ایشان باقی مانده است پس روی هیچ چیز مثبتی حساب نکنید و پیش از هر جلسۀ کلاس با خود مرور کنید که: "امروز حتما روز بدتری است".
نتیجتا، هنرجویان گرامی ِ استاد و بیماران عزیز ما فراموش نکنند که بیمار سندروم طلایی (GCS) بیش از هر چیز نیازمند باز یافتن قوای تحلیل رفته ی خود اعم از اعتماد به نفس، توانایی، باورها و دانسته ها و آموخته هایش پیش از ابتلا به بیماری می باشد و کلا ٌ یک ریکاوری ِ هنری تجویز می شود. اطرافیان بیمار می توانند نقش بسیار به سزایی در بازگشت سلامت وی داشته باشند. مادر بیمار می تواند هر شب بر بالین وی قصه ای بگوید که او در نقش قهرمان آن باشد. پارتنر یا پارتنرها (این جا هم پارتنرها مؤثرتر است) باید بی وقفه در حد اولیس بیمار را ستایش و بزرگ کنند. دوستان هنرمند نیز می توانند به روش بازنده-بازنده یا برنده-برنده با ایجاد طرح های ذهنی کاریکاتوری از خاطرات استاد (که خیلی هم سخت نیست)، مرهمی باشند بر درد های بیمار. نیز دستورات زیر تجویز می گردد:
- یک دوره دوری از موسیقی کلا ٌ
- سفر به جاهای ناشناخته و جدید
- یک دوره انجام بازی های کامپیوتری خفن
- تمرین هدف گیری با دارت (به هیچ وجه عکس استاد را روی سیبل نچسبانید)
- کتک کاری به مدت دلخواه با کیسه بُکس
- چندین بار در روز فریاد کشیدن با تمام قوا از تهِ دل در تنهایی (مکان های طبیعی مانند کوه، صحرا و جنگل خیلی بهتر است.)
- قدم زدن عصرانه در پاساژهای معروف
- رفتن به باغ وحش، سیرک، شهر بازی
- بازدید از خانه های بهزیستی و آسایشگاه ها
- تغییر دکوراسیون منزل و اتاق کار
- نام نویسی در کلاس رقص
- یافتن دوستان تازه
- آغاز یک زندگی جدید
- انتخاب یک استاد دیگر و طبیعتا تجربۀ یک بیماری دیگر

تا ویزیت بعد که با یک استاد و یک بیماری جدید آشنا می شویم، بدرود.
-------------
دکتر دهلچی
راهنما و مشاور پزشکی بالینی
فوق تخصص بیماریهای شایع و واگیر دار شاگردان و استادان موسیقی

۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

چهل سال بعد در چنین روزی 1

- پس از 25 سال و بازگشت باز هم مجدد استاد اکمل الکاملین محمدرضا لطفی از غربت، کنسرت «شیدای پیر باز هم برمی گردد» به مدت 10 شب در سالن بزرگ کشور - که همچنان بزرگترین سولۀ جهان است که برای اجرای موسیقی از آن استفاده می شود - به اجرا درآمد. در این کنسرت که از قسمت های متنوع: آمدن استاد، فال گیری شاگردان برای استاد، فین استاد، تماشای ساز تار توسط استاد به صورت بداهه، نگاه به سه تار از گوشۀ چشم، تخیلی در بارۀ کمانچه، و ... تشکیل شده بود استاد با پنجۀ سحر آمیز خود سرش را خاراند و با دست به نرمی تار را لمس کرد که این کار حیرت حاضران را به همراه داشت. لازم به ذکر است که علی رغم بهای بالای بلیط (600.000 تومان) ملت ِ مبهوت همه را در همان ساعات اول خریده بودند به طوریکه عدۀ زیادی در روبروی در سالن فقط توانستند به سی دی این اثر که قبلا آماده شده بود و از سوی مؤسسۀ آوای شیدا منتشر گردیده بود گوش فرادهند !!!
- داوران جشنوارۀ سیب زمینی برتر انتخاب شدند. به گزارش خبربذاری دهلچی، استادان داریوش پیرنیاکان، داوود گنجه ای، حمیدرضا نوربخش و محمد سریر به عنوان داوران جشنوارۀ فرهنگی هنری ورزشی دانشجویی سیب زمینی برتر از سوی وزارت راهنمایی ِ فرهنگی انتخاب شدند. معاون جشنواره های فرهنگی هنری آبکی با اعلام این خبر گفت: "از آن جا که این عزیزان با تجربه ترین داوران موجود کرۀ زمین بودند، ستاد جشنواره علی رغم شرایط نا مساعد جسمانی اینان بر آن شد که برای انتخاب سیب زمینی برتر از این عزیزان کمک بگیرد" وی خاطر نشان کرد: "ما از تمام امکانات پزشکی مورد نیاز برای حفظ حداقل هوشیاری استادان در خلال جشنواره استفاده خواهیم کرد". لازم به ذکر است که این استادان در 60 سال گذشته داوری بسیاری از مسابقات و جشنواره ها را بر عهده داشته اند که از آن میان می توان به موارد زیر اشاره کرد: جشنوارۀ موسیقی، بهار، آب دوغ خیار- جشنوارۀ دوسالانه ی ساز و آواز در دستشویی، دِربی بزرگ پرسپولیس و استقلال در استادیوم چند هزار نفری آزادی (در این مسابقه حمید رضا نوربخش داور وسط، داریوش پیرنیاکان و داوود گنجه ای کمک ها و محمد سریر داور چهارم بودند)، جشنوارۀ نقش ماساژ فرهنگی در خوابیدن ورم هنری پا، جشنوارۀ نقش آتشفشان و دایناسور در آوا های به جا مانده از قبیلۀ واحدۀ پس پریروز تاریخ، کنگرۀ بین المللی معنا و مفهوم غنا در آثار عارف شوریده "مفلس کشک الکی" معروف به شیخ ِ لمبر (وفات قرن 11 هـ ق)، و صدها جشنوارۀ دیگر.
- صدمین سال تولد ایرج نعیمایی به همت بنیاد حفظ آثار و ارزشهای بیخودی با همکاری فرهنگستان هنر، وزارت راهنمایی ِ فرهنگی، کمیتۀ معاضدت به بینوایان، اتحادیۀ انحصاری صنف وارد کنندگان چمن مصنوعی، انجمن مشاوران همیشگی، خانۀ موسیقی، اتحادیۀ مداحان و اشک آوران، انجمن خوشنویسی ایران، سازمان منطقه ای اکو، اتحادیۀ صنفی چلوکبابی های ایران، اتحادیۀ پرورش دهندگان مرغ و جوجه، بنیاد هنری فرهنگی نذری پزان، انجمن خوشنویسان مصر، سازمان کشف و عرضه شخصیت های غلط برای همایش های بیخود، و ... برگزار می گردد. لازم به یادآوری است که نعیمایی یکی از بزرگان عرصۀ برگزاری جشنواره های بی در و پیکر در قرن اخیر بوده است. از وی بیش از صد مقاله و کتاب در این باب به یادگار مانده که از آن میان می توان به این آثار اشاره کرد: "ناهار جشنواره چه باشد؟ : نگاهی انتقادی بر محصولات رستوران های کشور"، "سمینار یا سمّی ناهار؟: نگرشی بر مسمومیت غذایی ناشی از پذیرایی در جشنواره ها و سمینارها"، "جوجه کباب را بهتر بشناسیم"، "جوجه و موسیقی: بررسی پدیدار شناسانانه جوجه کباب و موسیقی"، "صد توصیه برای همیشگی شدن مشاوران فرهنگی و دبیران جشنواره ها"،"چگونه همه جا باشیم"، "جوجه کباب یا اکبر جوجه: کدام؟ چرا؟"، و ...

۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

درسی از تاریخ (ویژۀ شیدایی ها)

کمی بیشتر از صد سال پیش درویش خان با شازده شعاع السطنه قراردادی امضا کرد که چند ماده از آن را ذیلا ً می خوانید:
- درویش باید هر زمان از شبانه روز و در هر مکانی که شازده اراده کردند به سرعت همراه تارش در محل حاضر شود. اگر حاضر نشود به جز آن که صد تازیانه می خورد می دهیم تارش را به ما تحتش فرو کنند و کارهای دیگری هم به میل آن وقت خودمان شاید کردیم.
- درویش باید هر روز تمرین کند که در مجالس از نوازندگان دیگر شاهزادگان کم نیاورد. اگر کم بیاورد چوب و فلک می‌شود و کل ردیفهای میرزاها را روزی پانصد بار از درآمد تا رنگها در حضور نسقچی باشی ما باید مشق کند.
- درویش باید فقط و فقط برای شازده و در حضور او و با اشاره ایشان ساز بزند و حواسش شش دانگ جمع باشد که تا شاهزاده اشاره فرمودند قطع کند یا باز بنوازد یا مطلبی را تکرار کند یا نوانس بدهد یا تندتر کند. اگر هم می‌خواهد جای دیگری ساز بزند باید چادر سرش کند و اسمش را هم بگذارد عم قزی. چنانچه خبر مشکوکی برسد می‌دهیم تا جا دارد مهترها کتکش بزنند و انگشتانش را هم شاید دادیم ببرند پدر سوخته را.
- درویش نباید با هیچ کس از شازده و عرایض ملوکانه و احیاناً مقاصد و اهداف والایشان که در مجالس خصوصی می شنود حرفی بزند. اصلاً او نباید با کسی حرف بزند. اگر خاک بر سر از این امر تخطی کند همۀ آن کارهایی که قبلاً گفتیم را با او خواهیم کرد و بیرونش می‌کنیم و تازه بعدش هم هر وقت یادمان بیاید پشت سرش بد و بیراه می گوییم.
- درویش هر ماه پنجاه اشرفی مزد می گیرد. و هر روز هم از آشپزخانه ملوکانه یک سینی برای نهار و یک خوان چه برای شام برای او فرستاده شود. معلوم است که در هر بزمی که سازش مقبول طبع واقع شود صله می گیرد که مال خودش است اما پول شام و نهار را باید بدهد.
تبصره: صله و پاداش شاهزاده اگر زیادتر از حد معمول (بیشتر از دو اشرفی) بود در واقع از روی صوابدید و برای رو کم کنی مهمانان و شاهزادگان است و درویش نباید به آن دل خوش کند بلکه باید فردا صبح اول وقت آن را بی کم و کاست تحویل خزانه دار ما دهد. البته اجازه دارد که تا آن موقع هر چند بار که دلش خواست اشرفی ها را بشمارد. به شرط آن که از تمرین تار غافل نشود.
درویش خان اول فکر کرد که قرارداد خوبی است بالاخره پنجاه اشرفی تو این دوره زمونه از هیچی که بهتر است تازه شازده کم آدمی هم که نیست کلی اعتبار است. مردم می‌بینند که هر روز درشکه می فرستند دنبالم هر روز غذای شاهانه می فرستند. اونها که نمی‌فهمند که پول اینها را خودم می‌دهم حالا تازه مگر پول شام و ناهار چه قدر می‌شود به جایش مردم چه خیالها که نمی‌کنند. خلاصه که ما همین تارمان را می‌زنیم و معروف می‌شویم و کارمان بالا خواهد گرفت شاید هم اصلاً شاه ما را خواست. مگر باربد و نکیسا چه می کردند. چه راهی دیگر هست که اسم آدم برود تو تاریخ و ... و خلاصه قرارداد را پذیرفت. اما چند صباحی که گذشت درویش فهمید که چه غلطی کرده اما مگر می‌شد از دست آدمی مثل شعاع السلطنه فرار کرد.
درویش خیلی فکر کرد و بالاخره راه را یافت. او به سفارت انگلستان پناهنده شد و انگلیسیهای هنر دوست و هنر فهم پا در میانی کردند. نه فقط زور شعاع السلطنه که زور شاه هم به سفارت انگلستان نمی‌رسید و به این ترتیب انگلیسیها درویش خان ما را از زیر یوغی که البته خودش رفته بود زیرش آزاد کردند.
خوشبختانه پس از انقلاب مشروطه، موسیقیدانها هم آزاد شدند و کسانی مثل عارف و خود درویش و بعدها قمر و دیگران خوشحال از وضع جدید، موسیقی را برای مردم خواندند و کنسرت دادند و دیگر مجبور نبودند برده و غلام کسی باشند و تا امروز هم موسیقیدانها خیلی آزادند و خیلی می فهمند و بعید است دیگر مرتکب آن اشتباهات بشوند.
اما اگر خدای نکرده کسی در این روزگار هم دچار وضع اسفناک درویش خان شد و مثلا ً با اوس ممرزا خان لطفی قرارداد مشابهی امضا کرد و بعدش به غلط کردن افتاد عرض کنم که آدرس سفارت انگلستان همان نشانی است که درویش هم به آنجا مراجعه کرد. فقط به این نکته توجه کند که انگلیسی ها دیگر خیلی هم هنر دوست و هنر فهم نیستند حداقل نه بیشتر از استاد لطفی خودمان.


۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

من آمده ام، وای وای

استاد محمدرضا لطفی روز پنچ شنبه مورخ 21 آذر ماه 1387 در جمع آخرین بازمانده ها از نسل ِ در حال انقراض ِ مشتاقان خود در تالار وحدت در زمینۀ "رابطۀ موسیقی و تحولات اجتماعی" به ایراد خطابه پرداخت <لینک تصاویر>. این خطابه که از نظر فن بلاغت به سیسرون، از نظر شور انقلابی به دانتون و از نظر علم السیاسه به چرچیل (وینستون) پهلو میزد، با تمتع از جذبه ای مولانا وار در مجالس سبعه، به ویل دورانت و 11 جلد تاریخ تمدن گفت: "زکی".
به گزارش خبربذار دهلچی، وی طبق روال همیشگی آنقدر موضوعات مهـم مطـرح کـــرد، آنقــدر موضوعــات مهــــــــم مطـــــــــــــرح کــــــــــــــــرد، آنقــــــــــــدر موضوعـــــــــــــــات مهـــــــــــــــــــم مطـــــــــــــــــــــرح کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد؛ که خبربذاران چاره ای جز این نداشتند که کلا بی خیال ِ انعکاس این همه حرف بی سر و ته ِ مهم شوند. وی در مقاله خود که می توان از آن به عنوان یکی از شاهکارهای تاریخ نگاری بشر از عصر پارینه سنگی به بعد یاد کرد در هر سطر حدود 50 سال تاریخ را از هر نظر به روش خرابات خوانی بررسی کرد.
استاد در سخن خوانی خود که در فضایی آکنده از سمّیمیت و دلکنده از عقلانیت ایراد می شد با اشاره به اهمیت دستیابی به انرژی هسته ای به عنوان یک تحول اجتماعی و نقش به سزای آن در شکل گیری جریان های موسیقایی، و نیز با دِوِلُپمان (بسط و گسترش) ِ تم ِ رابطۀ روحانی و معنوی استاد - شاگردی به شکل لیف کشیدن و شستشوی استاد در وان آب گرم، بار دیگر جریان ساز شدند و حماسه آفریدند.
استاد در راستای تحلیل "رابطۀ موسیقی و تحولات اجتماعی" اصلا توضیح ندادند که چرا و چه شد که به جای اجرای (فرضاً) چاوش 246 و چاوش 248 با همان گروه شیدای واقعی، بایست چاوش 6 و 8 را پس از سی سال با جمعی از جوانان که به قول خودشان شاید آن روزها هنوز به دنیا هم نیامده بودند؛ بازسازی کنند! آن هم با تحمل مرارت و سختی که فرموده اند بازسازی این دو اثر برایشان داشته است!(منبع: دفترچه راهنمای بیست و چهارمین جشنوارۀ موسیقی فجر، ص 5، پاراگراف 2، خط 5) البته جمعی از دوستداران استاد و اهالی موسیقی نیز برای همدردی با ایشان اعلام کردند که: "جناب استاد لطفی، واقعۀ سختی که بر شما رفت همۀ ما را متأثر نمود، برای ما نیز خیلی سخت بود ، خیلی، و لطفا ما را نیز در غم خود شریک بدانید". دهلچی نیز امیدوارست دست کم مبلغ قرارداد آن قدر باشد که بتواند تا حدی موجبات تسلای خاطر این استاد داغ دیده و بازماندگان این حادثۀ تأسفبار را فراهم آورد.
استاد همچنین در ادامۀ تحلیل "رابطۀ موسیقی و تحولات اجتماعی" با پراندن ِ کلمۀ بالابان، به شکلی ناگهانی به داستان فراموش نشدنی "نو بانگ کهن" و اختلافات حرفه ای و نیمه حرفه ایِ آقایان خسرو سلطانی و حسین علیزاده، مدولاسیون کردند و در اوج دراماتیک خطابه وحدتیه، پرسش سوزناکی طرح نمودند: "چه معنی دارد یک موزیسین بگوید من در جشنوارۀ فیلم فجر شرکت می کنم و چند دوره جایزه آن را می گیرم ولی در جشنوارۀ موسیقی فجر نه؟" و خلاصه خیلی پاچه تو پاچه شد جوری که دهلچی هم قاطی کرد!(حالا بماند...)
گزارش ها حاکی از آن است که همچنین استاد با یادآوری جا به جای این نکته که هر ناکجا و کجایی که ایشان رفته اند اثر مثبت گذاشته اند و جریان های مثبتی به راه افتاده، افزودند که این بار نیز خیل عظیم موسیقیدانان ِ آویزان که فقط نشسته اند یکی از راه برسد تا دنبالش راه بیفتند، طبق عادت معمول نتوانستند جلوی خود را بگیرند و به یک بارگی به حرکات پیش بینی نشده ای دست زده و موسیقی را با اردنگی به فصل تازه ای هُل دادند (البته اگر بازسازی گروه شیدای سی سال پیش را فصل تازه بنامیم و البته اگر موسیقی ایران را در استاد خلاصه کنیم و البته اگر ...).
برای آگاهی خوانندگان محترم به برخی از جریان های دیگری هم که استاد راه انداخته اند در ذیل اشاره می شود:
- جنبش معنوی - صمیمی شاگردان ِ کیسه کش استاد، در حمایت از استادانی که به نکات بهداشتی توجه نمی کنند اما علاقمند به رابطه معنوی هستند
- جمعیت دفاع از ارزش های بیست سال ترک وطن استاد، به هدف سپاسگزاری از همسویی استاد لطفی با جریان های اجتماعی داخل ایران حتی بیشتر از استادان در کشور مانده
- مجمع دوستداران "استاد در حمام"، به هدف ترویج و تحکیم فرهنگ عرفانی استاد – شاگردی و کمک به شاگردان در رسیدن به قله های دریافت های معنوی
- انجمن "بچه مثبت های مقیم آمریکا و اروپا" که تحت تاثیر حضور مثبت استاد در ایالات متحده و اروپا و همسویی شان با تحولات اجتماعی آنجا شکل گرفته است
- مرکز فرهنگی – هنری – انرژی – اجتماعی ِ "موسیقی و هسته"، در حمایت از همه چیز
- جنبش "تاریخ نگاران کیلویی"، با هدف خلاصه سازی تاریخ در سه کلمۀ "قبلا، خودم، فردا"
- تکان ِ (همه اش که نمیشه بگیم جنبش) هنری – علمی ِ "من آمده ام وای وای"، در راستای تلاش برای مطرح کردن وقت و بی وقت استاد
در بخش پرسش و پاسخ نیز همچنین استاد غرق در عوالم به یادماندنی، با ذکر خاطره ای هوس انگیز از کسب تجربیات روحانی معنوی به همراه استاد دوامی در حمام های آب گرم میناب، که دهلچی را به یاد تجربیات اساتید موسیقی مانهاتان همچون استاد "مادونا"، استاد "بیانسی" و استاد کامل "پاریس هیلتون" انداخت، اشاره کردند که "چون استاد دوامی بیش از 40 کیلو وزن نداشتند شخصا ایشان را بغل کرده و به جهت شستشو در وان حمام گذاشتم ". بیان این نکته حساس ضمن بررسی "مسایل موسیقی و تحولات اجتماعی" از سوی استاد که طی آن خاطر نشان کردند که وزن مناسب حالشان برای در آغوش گرفتن و به حمام بردن، چهل کیلوگرم بیشتر نیست، فضایی مملو از دلهره و ناامیدی را در میان بسیاری از دوستداران استاد به وجود آورد به طوری که پیش از تشکیل جنبش اجتماعی ِ "لاغری و رژیم غذایی دوستداران استاد"، کانون تکان ِ هنری - علمی " من آمده ام وای وای" اعلام کرد که استاد به طور حتم شکسته نفسی فرمودند و ایشان توانایی بلند کردن تا هفتاد و پنج شش کیلو را دارند ؛ خیالتان راحت. (با گواهی تأیید از رضازاده)


۱۳۸۷ آذر ۲۰, چهارشنبه

چهارگاه مثلثی استاد بیانی

به گزارش خبربذار دهلچی، استاد برجسته علی بیانی، عضو بی بدیل گروه تخصصی موسیقی فرهنگستان هنر، پیش از اجرای موسیقی اختتامیۀ همایش مکتب شیراز در فرهنگستان هنر در حالی که قرار بود فقط برنامۀ گروه موسیقی اش را اعلام کند، ناگهان با دیدن جمعیت حالی به حالی شد و همین طور که هیجانزده با تلاش زاید الوصفی پاچه اش را دو دستی جر می داد و برای پاچه گیران پرتاب می کرد گفت: "دستگاه چهارگاه ذاتش بر اساس مثلث است! مخصوصا در «درآمد» ها، در «مخالف» ترکیب این مثلثات اشکالی مثل ذوزنقه می سازد!! اما در«درآمد» ها ترکیب ها دوتایی اند و مستطیل یا مربع مستطیل می سازند!!! ... هنر هرچه متعالی تر باشد ساده تر می شود و شخصیت هم همینطور! و این سادگی در موسیقی باعث خواهد شد که زوایای هندسی تیز تر باشند!!! و این وضوح و شفافیت تاثیری را که موسیقی باید، در مخاطب خواهد گذاشت".
این عضو بی بدیل یا به عبارت بهتر بی دلیل فرهنگستان هنر و مدرس بی دلیل تر ِ گروه موسیقی دانشگاه تهران و خیلی جاهای دیگر، در حالیکه به نظر می رسید همچنان مانند همیشه برای ذکر منبع و مأخذ و یا دست کم چگونگی ربط این همه چیزهای بی ربط به هم، هیچ دلیلی نمی بیند؛ ادامه داد که: "موسیقی ذاتش بر صوت است ولی فراموش نکنیم که وجه نوری هم دارد و وقتی به گوش میرسد باعث می شود که وجه نوری در وجود بروز کند"!!! پس از بیان این گل واژه ها و در حالی که هر لحظه احتمال روییدن چندین چنار در اقصی نقاط سالن قوت بیشتری می گرفت وی به اعلام برنامه پرداخت و گفت که در قسمت آواز، شعری از حافظ و در قسمت تصنیف -البته با عرض پوزش از دو واژۀ آواز و تصنیف- شعری از سعدی خوانده خواهد شد که معلوم نشد گروه موسیقی اشتباه کرد و شعر تصنیف را در آواز و شعر آواز را در تصنیف اجرا کرد یا استاد در اعلان برنامه به اشتباه رفته بود؛ چون در کل خیلی هم فرقی نمی کرد!
در مورد موسیقی هم البته قراره دهلچی نقد موسیقی نکنه، فقط همین قدر بگم که همانطور که استاد فرموده بودند، وجه نوری موسیقی پس از این اجرای مربع مستطیلی ذوزنقه ای، به شدت در وجود بروز کرد! و حقیقتا باید گفت که موسیقی ِ اجرا شده بسیار ساده، واضح، شفاف و زوایای هندسیشم خدایی خیلی تیز بود و به یقین، آن طور که از چهرۀ بیشتر شنوندگان پس از اجرا آشکار بود؛ تأثیر مدّ نظر استاد را بدجوری گذاشته بود.

با اجازه از حضرت خیام:
"یک چند به کودکی به استاد شدیم"
استاد ِ دو صد کودک نوزاد شدیم
عمری ز شکم چرندیاتی گفتیم
وز گولی سامعان خود شاد شدیم

منبع: شاهدان عینی


۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

اندر مزایای شاگردی اساتید موسیقی ما

شاگردی چه اساتیدی چه مزایایی داره؟

حسین علیزاده:
- می تونین مطمئن باشین هرچی بنوازین رُ همه به حساب نوآوری و حسّتون می ذارن
- می تونین بفهمین کی دیگه وقتشه روی پاهای خودتون بایستین: درست همون موقع که استاد بهتون پیشنهاد می کنه که بعد از این همه سال، توی ترکیب جدید گروهش یه ساز ِ پرت بزنین مثل: کاسه، کوزه، جق جقه و ...
- می تونین هرجا تو نوازندگی کم آوردین با جنباندن سر و کله جبرانش کنین
- میتونین از لرزش مو به عنوان «ویبراتو» استفاده کنین
- اگه با چهار پنج تا هم کلاسی تون جمع بشین می تونین مطمئن باشین که «مؤسسه ماهور» سی دی شما رُ حتما منتشر می کنه
- از بسکه 7 ضربی و 5 ضربی میزنین ریتم های سالم از ذهن تون میره
- داد و بیدادتون قوی می شه
- بدون این که موسیقی هندی کار کرده باشین فضاشُ کاملا درک می کنین
- به این توهم می افتین که با یه سه تار می تونین شش تا دهل و دوازده تا تیمپانی و بیست و چهارتا کاسه بشقاب و چهل و هشت تا «تام تام» رُ حریف بشین، خودباوری تون بالا میزنه

محمدرضا درویشی:
- یاد می گیرین چطور از مسافرت های توریستی یک اعتبار علمی برای خودتون دست و پا کنین
- یاد می گیرین هر جا هر رانتی بود رُ تمام و کمال استفاده کنین اما همیشه هم با دولت قهر باشین
- فرصت انتشار تالیفات و مقالاتتون رُ پیدا می کنین، البته به نام استاد
- یاد می گیرین که برای مطرح شدن به هر چیزی از «شاه میرزا» گرفته تا «لی گِتی» البته در عین چشم داشتن به «عبدالقادر» و «شایگان» چنگ بزنین
- یه صفت خوب استاد بهتون منتقل میشه: با خوندن هر کتاب تازه ذوق زده می شین و همه جا حرفشُ می زنین (و البته طبیعتا به اسم خودتون)
- راجع به چیزایی که اصلا چیزی نمی دونین خوب حرف می زنین
- در کولاژ آثار و عقاید دیگران استاد می شین (اینقدر کیف داره!)

شریف لطفی:
- در امتحان ورودی دانشگاه هنر قبول می شین
- اگر به شاگردی تون ادامه داده باشین در امتحان ورودی فوق لیسانس موسیقی دانشگاه هنر نیز قبول می شین (این از این تبلیغات ِ سر ِ کاری نیست، واقعیت داره به خدا، فقط یه بار امتحان کنین)
- می فهمین که موسیقی دو جوره علمی و غیر علمی مثل خربزه که اونم دو جوره: گرمساری و مشهدی
- می فهمین که خربزه مشهدی جهانیه ولی خربزه گرمسار، گرمساریه، درست مثل موسیقی جهان که اروپاییه و موسیقی ما که ایرانیه
- یاد می گیرین هر جا اصطلاحی هست که میشه معادل فارسی شُ گفت از عبارت لاتینش که علمی تره استفاده کنین
- کلا خیلی علمی می شین
- یاد می گیرین چطور قیافه تونُ شبیه یکی از آهنگسازهای غربی مثل مالر، شوبرت، و ... بکنین، (در هم ذات پنداری تون با چیزهای علمی و جهانی ِ دنیا موثره)
- اگر رشته تون موسیقی ایرانی باشه، تخصص هایی رُ یاد می گیرین که به دردتون نمی خوره
- مسخره کردن ِ موسیقی های کشورتونُ با تسلط بالا یاد می گیرین
- ریاست کردن ِ مادام العمرُ یاد می گیرین
- عشق سلفژ می شین
- عشق دشیفر می شین (باز بگین توی موسیقی غربی، عشق و عرفان و حال وجود نداره)
- با اروپا، قبله سوم موسیقیدانان جهان آشنا می شین و روزی سه بار رو به «ویَن» تکبیرة الالحان می بندین

محمدرضا لطفی:
- لازم نیست مرتب حمام برین و به سر و وضع تون برسین
- می تونین هر گونه تسبیح و آویز "جواد"ی رُ به سر و گردن تون آویزون کنین و از این طریق مهارت نوازندگی تونُ به دیگران نشون بدین
- لازم نیست برای لباس پول زیادی خرج کنین، کافیه 5، 6 متر چلوار سفید به دست بیارین و به صورت گله گشاد جوری که باد به راحتی بین تمام اعضا و جوارح زیر لباس تون در جریان باشه بدوزین و دیگه یه سره بپوشینش
- می تونین 5 شب کنسرت بدین و سر جمع کلا 100 تا مضراب هم توشون نزنین، عوضش "حال" داشته باشه
- از نظر تولیدات پشمی به خودکفایی و استقلال می رسین، فقط کافیه کمی صبر داشته باشین
- دیگه نگران جوراب و سوراخش نیستین چون در زندگی سراسر "حال" و معنویت شما این وسیله ی مدرنیته جایی نداره
- میتونین فال حافظ بگیرین اما از مفتون خراسانی شعر بخونین

شاهین فرهت:
- تعلیمات دینی تون قوی میشه، بالای 90 درصد می زنین
- می تونین در پاسخ به هر سوالی، از فرم سونات صحبت کنین
- مناسبت های دینی – تاریخی ِ تقویم رُ حفظ می شین چون باید براش سمفونی بسازین
- ردیف بودجه سمفونی کشور رُ به نامتون میزنن
- سوراخ دعا رُ چشم بسته پیدا می کنین

داریوش طلایی:
- ببخشید هیچ مزیتی نداره فقط خرج دوا درمون اعصاب روی دستتون می مونه

شهرام ناظری:
- دوئل تون قوی میشه
- با ردیف آوازی به روایت اژدها آشنا می شین
- مجبور میشین از سه تار «حافظ ناظری» لذت ببرین
- یاد می گیرین که هر خواننده ای که ایستاده آواز می خونه حتما حماسی می خونه، مثل داریوش، ستار، خانم هایده، حماسی تر می خواین شهرام کاشانی و البته استاد خودتون
- فرانسوی ها قدرتونُ می دونن
- همیشه خودتونُ در رقابت با شاگردهای شجریان حس می کنین، برای کار کردن انگیزه می ده

مجید کیانی:
- میتونین حتی در خواب عمیق هم ردیف میرزاعبدالله رُ به درستی روایت کنین
- می تونین هی از ضرب بندازین و بگین که دارین از ادوار ایقاعی استفاده می کنین
- با جامعه موسیقی از پشت آشنا می شین چون هر جا برین همه پشت شونُ بهتون می کنن
- دیگه لازم نیست به هیچ کنسرتی غیر از کنسرت استادتون برین، چون هیچ کس ِ دیگه تو دنیا حرفی برای گفتن نداره
- می تونین مطمئن باشین که تنها آدم خوب دنیایین
- در هر شورایی که وجود داره حداقل یه آشنای گردن کلفت دارین
- میتونین از مصاحبت اسکیزوفرن های موسیقایی برخوردار بشین، دنیای جذابی دارن
- لازم نیست هیچ تلاش و کاری بکنین چون همه ی کارها قبلا توسط اساتید قدیم انجام شده
- پولی صرف خرید نوار و کاست و سی دی نمی کنین، کار به درد بخوری که بیرون نمیاد، تازه گوشتون هم خراب نمی شه

داریوش پیرنیاکان:
- یاد می گیرین که چطور با داشتن یه اسم و یه تاریخ، یه سناریوی مفصل بنویسین، خیال پردازیتون عالی می شه
- خاطره گویی و قصه گویی تون خوب می شه، (خونه دار بچه داراش توجه کنن)
- در هر شورایی که وجود داره حداقل یه پارتی دارین که کارهای شما رُ به نفع خودش انجام میده
- می تونین روش های رأی آوردن به هر قیمتی رُ در کمتر از 1 سال فرابگیرین
- می تونین از صبح تا شب راجع به جعلی بودن ِ همه ردیف ها به غیر از میرزا حسینقلی صحبت کنین (فکرشُ بکنین چقدر موضوع برای گفتن دارین)
- دیگه دلتون برای استادتون تنگ نمیشه چون می تونین استادتونُ هر دوشنبه از کانال 4 ببینین، خیالتون هم راحت باشه که استاد ول کن تلویزیون نیستن
- یاد می گیرین که چطور در چیزایی که به شما ربط نداره دخالت کنین
- انتشار مجدد کتاب دیگران به نام خودتونُ یاد میگیرین
- ردیف دوره عالی علی اکبر شهنازی رُ اونقدر می زنین تا چیزی به اسم ذوق، مزاحم خلاقیت تون در موسیقی نشه
- حساب یقرون دوزارتون خوب می شه
- بدون این که لازم باشه مراعات کسی رُ بکنین، توقعتون از همه میره بالا

درویش رضا منظمی:
- قدر خودتونُ می دونین
- خانواده دوست می شین و همه چیز ِ دیگرانُ از قبیل دانشگاه، علم، هنر و ... فدای خانواده تون می کنین
- می فهمین این که می گن هر کسی را بهر کاری آفریده اند، چندان هم حرف درستی نیست، امکان داره اصلا کسی برای کاری آفریده نشده باشه
- می تونین «چهار فصل ِ لری» رُ روی ویولن سِل بزنینِ

محمدرضا شجریان:
- با فراگیری تکنیک صداسازی، می تونین مطمئن باشین صداتون کپی ِ (احتمالا پانصدم) صدای استاد میشه
- مرغ سحرتون خوب می شه
- یاد میگیرین چطوری خاک پای مردم ایران زمین باشین اما در عین حال خودتونُ مرکز عالم بدونین
- در کنار آواز خوانی می تونین واحد عملی پوست شناسی استاد رُ بگذرونین که در طی اون ساختن تمام سازهای دنیا رُ یاد می گیرین
- یاد می گیرین چطور از نوازنده هایی که ضعیف هستن در گروه استفاده کنین
- محبت عمه و خاله تون نسبت به شما بیشتر میشه چون میگن: «کپی ِ شجریان» می خونه
- از بودن در یک تعلیق همیشگی لذت می برین: نمیدونین که بالاخره اصلا وجود دارین یا نه. عرفان تون قوی میشه، می گین نه؟ از کپی کارای قدیمی بپرسین!

مجید درخشانی:
- یاد می گیرین که آدم نباید فکر کنه تار زدن مثل نوشتن، راست دست و چپ دست داره
- می فهمین که در زندگی شانس چقدر مهمه، و لازم نیست خیلی هم کاری رُ بلد باشین
- همینطور یاد می گیرین که خیلی وقتا سوء تفاهمی که برای دیگران پیش میاد، شانس شماست
- آن قدر فروتن می شین که حتی می تونین از سه تار زدن مژگان شجریان هم لذت ببرین

داریوش صفوت:
توجه: بسته به دوره ای که به کلاس می رین شرایط فرق می کنه به همین دلیل این جا مزایا دو دسته است:
1) عمومی که هر وقت برین وجود داره 2) اختصاصی که به زمان کلاس رفتن و معرف تون ربط داره (گفته باشم)
عمومی
- حفظ پرستیژ در هر شرایطی رُ یاد می گیرین
- اداره کردن امور از پشت پرده رُ استاد می شین
- به منابعی که وجود نداره دسترسی پیدا می کنین
- هر جای دنیا برین همه کارهاتون پیشاپیش ردیف شده، (به خدا نمی دونم چطوری ولی راسته)
- هر ماه یه دفترچه «اسم رمز» بهتون میدن که خودشون می گن به چه درد می خوره
- در کشف نوابغ آخر الزمان (مثل حاتم عسگری) استاد می شین
- می تونین احساس تنفر از نورعلی برومند را تجربه کنین
- دلیلش خیلی روشن نیست اما با یه مکان هایی تو دنیا آشنا می شین که توی نقشه نیستن
- می تونین برای همه چیز یه ربط دل بخواه با موسیقی قائل بشین
- ویزای فرانسه رُ سه سوت گرفتین
- دانشگاه سوربن یه سوت بهتون پذیرش میده
- یه چیزایی هم یاد می گیرین که کسی ازش سر در نمیاره، ما هم در نیاوردیم
- یاد می گیرین از آدم ها در راستای منافع تون به بهترین شکل استفاده کنین
- تو شوراهایی که هست ظاهرا هیچ آشنایی ندارین اما کارتون راه می افته
- دیگه چی می خواین بازم بگم؟؟

اختصاصی
- نگاه کنید به مزایای کلاس داریوش طلایی
- نگاه کنید به مزایای کلاس مجید کیانی
- نگاه کنید به مزایای کلاس حاتم عسگری

حاتم عسگری:
- به خوندن خودتون امیدوار می شین
- با توجه به روحیات استاد، می تونین مطمئن باشین که دوره آموزش تون سراسر هیجان و ماجراجوییه
- دست به نام گذاری تون عالی میشه، و یاد میگیرین که هر بار که کرشمه می خونین یه اسم جدید روش بذارین
- روش های «احضار روح در ایکی ثانیه» رُ یاد می گیرین
- با انواع روح از قبیل آزاد، سرگردان، ولگرد، علاف، خیاط، پشیمان، خشمگین، و ... آشنا می شین
- برای شب جمعه هاتون یه کار ِ نون و آب داره گیر میارین (این یکی اشتغال زایی هم داره، دارین مطلبُ؟؟)
- می تونین از خاطراتی که استاد از دوره های شاگردی خود تعریف می کنن به عنوان فیلم ترسناک لذت ببرین
- می فهمین که هیچ کس جز شما و طبیعتا استادتون توی دنیا موسیقی بلد نیست (خیلی از کلاس ها این مزیتُ دارن، اما این جا یه جور ِ دیگه اس!)
- موضوع مقاله های فرانسوی ها می شین

صدیف ِ (رامبُد):
- ردیف محمود کریمی به روایت عربده رُ یاد می گیرین
- از همون روز ِ اول می شین: «گل» ِ استاد، کلُرُفیل تون زیاد و فوتوسنتز تون قوی میشه
- از آن جا که بر طبق عادت شغلی، همیشه باید یک آجودان استاد رُ همراهی کنه، این شانس براتون هست که اون آجودان شما باشین
- یاد می گیرین از مرکب خوانی به عنوان حربه ای برای پنهان کردن نابلدیتون، استفاده کنین
- از اونجا که به تکنیک بالای پاتیناژ روی پرده ها وارد می شین، می فهمین که چیزایی مثل کوک و فالش و خارج و اینا، یه سری دروغ تاریخی بوده
- اینقدر یه جور ِ دیگه می خونین که کلا نوازنده هایی که موسیقی رُ می شناسن بی خیال تون می شن
- به خودتون اجازه میدین همیشه یک شعر رُ با همان غلط های تکراری بخونین
- استفاده از حرکات دست کفتر بازها در حین خوانندگی رُ یاد می گیرین
- یه لذت استثناییُ توی زندگی تجربه می کنین: با این که خوندن تون هیچ نکته مثبتی نداره، اما کسی روش نمی شه بهتون بگه
- با همه اهل موسیقی آشنا میشین چون استاد بی دریغ راجع به محاسن ِ (!!!) دیگران فرمایش می کنن
- تاثیر صفای قلب بر کار هنری را به چشم می بینین، امکان نداره استاد بد ِ کسی رُ بگن و به قلب ِ با صفایشان اشاره نکنن
- یاد می گیرین که آدم می تونه هیچ کلاسی نره اما بگه حتی نزد دراویش بلوچستان هم آواز کار کرده، این قابلیت یه چیزایی میخواد که حتما در استاد به وضوح می بینین
- در بداهه خوانی های استاد، با تنها کلکسیون تصانیف ِ به وزن ِ «یک / چهارم» ِ دنیا آشنا میشین


۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

اندر افاضات پسران استاد مجید کیانی

مجید کیانی نوازنده سنتور ... در گفتگو با خبرنگار مهر گفت : در طول سال ها تحقیق و پژوهشی که بر موسیقی ایران داشتم به درستی متوجه شدم که موسیقی ردیف دستگاهی ایران از طبیعت بهره های بسیار برده است ... وی افزود: البته در بخش اول یعنی عالم بالا از تحقیق هایی که "مهرداد کیانی" راجع به صدای ستاره انجام داده بود استفاده کردم چراکه دانشمندان به تازگی صدای ستاره ها را کشف و آنها را تبدیل به صوت کرده اند مهرداد هم بر اساس این کشفیات تاثیر صدای ستاره ها بر موسیقی ایرانی را نوشته که در این کنسرت پژوهشی ارائه می شود.<لینک خبر>


الا ای آن که داری شوق ِ الحان
یکی سنتور مردی آنچنانی
سماعی را به دل انسی فزون داشت
نمد بر نوک مضرابش نمی‌بست
سخن می‌راند پیش از هر نوایی
چنین بگذشت خود سی سال و اندی
به عادت رفت سوی هر مقالی
دو پورِ او کنارش یار بودند
به کنسرت‌هاش آنها نیز بودند
چو هَندی‌کم فزون شد فیلم و تصویر
سپس ضبط صدا هم کارشان شد
خلاصه هر فنی را ره گرفتند
چو خود پنداشتند کان شاهکاران
سخن راندند در برنامه‌هایی
یکی از صوت یک استاره می‌گفت
بیا دارم صدای کهکشانی
دگر گوشَت بده این وِزوِز تیز
و یا بشنو که این تاپ تاپ و تق تق
به حیرت بودم آن دم کاین سخن گفت
نمی‌داند که این علم دقیقه
دگر پور برومند کیانی
"که اشکال سیه چاله چنین است
نیاکان رازهای آسمانی
تو که شکل سیه چاله ندانی
نگه کن عکس ضرب و عبرتی گیر
سخن راند از صدای ضرب و ضربی
چو خوب از شکل ضرب و چاله ها گفت
کنار ساز بابا ضربکی زد
سخن از ساز او دیگر نگویم
که نقد موسِقی کشکی نشاید
ولی از حرف مفتش سر دهم گفت
برادر جان کمی آخر بیاندیش
برادرها اساساً یک شباهت
مگر نشنیده‌ای در برزن و کو
اگر منطق چنین باشد برادر
به عنوان مثل گو این که چون است
و یا شکل سه تار خوش صدا را
چو دیگ آش را هم می زده‌اند
صدای قُل قُل آش از دل دیگ
که بَه بَه قُل قُل و کشک و ملاقه
ببندیمش به دستان و وترها
و یا بین شکلک و قوس کمانچه
بفهمی که عجب اصل و تباری
کمانچه را نسب ...ون است و پاچه
یکی ...ون و یکی پا و سه انگشت
نوک دسته از آن رو هست باریک
ولیکن قوس این تنبان پر کک
چنین برجسته و گرد و سبک بال
شکی نَبوَد که پوران ِ کیانی
به دل گویند با تحقیر بنده
سیه چاله به بالا و برین است
ستاره را منازل آسمان است
تو گویی هر چه در جوّ برین است
بابا در جَو هم "یوری گاگارین"
عمو جان آن که گفتندش حکیمان
نه این خورشید و ابر و نجم و تیر است
که این ها خود چو این خاک زمینند
مراد بایزید و بوالحسن‌ها
مثالی از جهانی غیر ما بود
حقیقت نیست در بالا و پائین
حقیقت یک متاع بی مکان است
میان سینه چون اندیشه پی شد
حقیقت در نهادت می‌کند روی
هر آنکس را که جان تسلیم حق بود
خرد آمد تمایز آدمی را
نباشد ساز محتاج آن که باری
وگر اینسان فقیر و ناتوان است
غرض ما را نه شعر و شاعری بود
ولی دیدم سخن‌های گزافه
به نظمی آزمودم طبع و گفتم
ولیکن سعی کردم تا بدانی
از این پس خود سخن دانسته می‌گو
بدان ما پاچه می‌گیریم و هستیم
بخوان این نامه را از بن به پایان
مجیدش نام بُد شهرت کیانی
نه انس کز انس احوال جنون داشت
یکی آرپژ ز مضرابش نمی‌جست
که: «این کش می‌زنم باشد کجایی»
دگر عادت شدش آنسان روندی
یکی پاسخ بگفت بر هر سئوالی
وِرا یاری‌گر و همکار بودند
فقط عکاسی اول می‌نمودند
بیامد جزوِ کار و این دو درگیر
وزان سو طرح پوستر هم چنان شد
به هر راهی به میل خویش رفتند
نه کافی باشد از این حقگزاران
سخن از هر کجا و ناکجایی
که: "این باشد صدای تار را جفت
که فرقش با صدای نی ندانی
شبیهش هست در سنتور ما نیز
شبیه صوت ضرب ماست مطلق"
چگونه می‌کند پشم و صدف جفت
چو ربط ...وز باشد با شقیقه
سخن گفت از جهان کهکشانی:
همان شکل است که در ضرب آفرین است
بیان کردند در کنه معانی
سخن در موسِقی خود از چه رانی
مده بی علم بر آن عالِمان گیر"
ز تأثیر پژوهش‌های غربی
از آن پس شد کنار ضرب خود جفت
همین گویم که خیلی آبکی زد
به نقد موسِقی راهی نپویم
نظرگاه و مبانی جمله باید
تو خواهی حرف ما را هم بگو مفت
مکن کاری که خندندت به آن ریش
چه چیزی را کند اثباتِ امت
که هر گردی که دیدی نیست گردو
توان گفت صد مثالِ بی‌حیاتر
که شکل تار هم از قاچ ...ون است
گرفتند از ملاقه در بخارا
شنیدند از ملاقه ناله‌ای چند
شنیدند و بهم گفتند تبریک
ربوده جملگیمان را علاقه
نوازیمش سفرها و حضرها
که گر وارونه‌اش بینی چنانچه
توانی بر ننه مرده درآری
سر و ته گیر ببین راز کمانچه
که گویی کک در او افتاده از پشت
که ره بر روی پنجه می رود نیک
ز جنّی‌فر لُ‌پِز باشد مکن شک
نه ایرانی بُوَد اصلش، صد سال
و یا صدها دگر چونان چنانی
که: "تمثیلت غلط بود و زننده
ملاقه توی دیگ و در زمین است
ولی خشتک به شورتک هم قِران است"
بُوَد بهتر ز آنچه رو زمین است
نهادست پشگلش را در مدارین
علی رسم "آسمان" در درس پیران
و یا کیوان و یا بدر منیر است
به حس دریافت می‌گردند و اینند
ز گفت "آسمان" درآن زمَن‌ها
ز دنیایی ورای ماورا بود
نه در کیوان نه در تنبان نه در چین
که جای واقعیَش عمق جان است
مسیر کشف با اندیشه طی شد
نه از تو بلکه بر تو می‌کند سوی
مدادش فکرت و جانش ورق بود
خرد بنمود شادی هر غمی را
ز آن جایت دلیلی را درآری
همان بهتر بشویی زین نوا دست
که ما را کی تمایل این‌وری بود
ز حد بگذشت و طبعم شد کلافه
خودم دانم که دُرّی را نسفتم
که کلاً خر نباشندَت جهانی
وگرنه اینت میدان است و این گو
کمر بر آگهی مردانه بستیم


۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه

بازتاب اکتشاف علمی استاد شجریان در جهان (2)

در تازه ترین تحولات، گزارش ها حاکی از آن است که پرزیدنت سارکوزی رئیس جمهور فرانسه، به دولت سوئد به خاطر نامزدی استاد شجریان از سوی آکادمی علوم آن کشور برای دریافت جایزه نوبل فیزیک هشدار داده است. پرزیدنت سارکوزی که در جمع دامداران و مزرعه داران یکی از روستاهای جنوب فرانسه سخنرانی می کرد، این اقدام دولت سوئد را دخالت در امور داخلی فرانسه دانست و گفت: "سوئد باید بداند که فرانسه اجازه نمی دهد هیچ کشور دیگری حق قانونی و دیرینه وی را در اعطای جوایز علمی و هنری به ایرانیان زیر پا بگذارد. وی خاطر نشان کرد: همانطور که چهل سال پیش بحث سنت و بازگشت به سنت ها را در موسیقی ایران داغ کردیم، و همانطور که به «داریوش صفوت» اشاعه دهنده ارتباط چیزهای غیرمعقول به موسیقی ایرانی، و شناخت عوالم روحانی در مکان های آن چنانی، نشان لژیون دو نور دادیم، و همانطور که «ناظری» این مولوی ضایع کن بزرگ را نیز محض خنده موسیقیدانان شوالیه کردیم، و نیز همانطورتر که به همین آقای «شجریان»، لوح یونسکو و پیکاسو را، ما، اهدا کردیم، و باز همانطور که دو سه سالی مجید کیانی را در سوربن با حقیقت ِ سنت و تعهد ِ هنری به آن، - حتی بدون دانش زبان فرانسه - آشنا کردیم، و یا بیست سالی داریوش طلایی را تحمل کردیم و دم نزدیم، و باز همانطور که در کنگره های علمی موسیقی فرهنگستان هنر ایران، این دانشمندان ما هستند که در نهایت برنامه ها را سامان می دهند، این بار نیز این ما هستیم که باید نوبل فیزیک را به محمد رضا شجریان بدهیم."
پرزیدنت سارکوزی اضافه کرد: "کسانی که اهدا جایزه نوبل از طرف فرانسه را خلاف آئین معمول این جایزه می دانند آن چه گفتم را یک بار مرور کنند. سخنانم روشن و شفاف بود." در همین راستا شهرام ناظری در حالیکه هنگام خرید ِ کتاب ِ "داستان های مثنوی معنوی به زبان ساده" توسط پاپاراتزی ها غافلگیر شده بود، در پاسخ به این پرسش که نظرتان درباره سخنان رئیس جمهور فرانسه چیست گفت: "آئین هر شوالیه واقعی، وفاداری ِ تا سرحد ِ جان به پادشاه و البته الان رئیس جمهور است. من نیز خود را مستثنا نمی دانم. اما در عین حال باید بگویم که ادعای شجریان یک دزدی علمی - هنری است که از سوی من بی پاسخ نخواهد ماند." وی در توضیح ادعای خود گفت: "حدود بیست سال قبل، کاستی روانه بازار کردم که در داخل آن یک تست مهم کنکوری را که مولوی در مثنوی مطرح کرده است درج کرده بودم. تست این بود که: خشک سیمی، خشک چوبی، خشک پوست – از کجا می آید این آوای دوست؟" و این انگیزه اصلی تحقیق فیزیکی من بود که در جلد کاستم درج گردید. من قصد داشتم در کاست بعدی خود این بحث را ادامه بدهم. اما از آن جا که از سویی حضرت مولانا فقط پرسش را مطرح کرده و جواب را ارائه نکرده، و از سوی دیگر تست پر از نکته انحرافی بود (مثلا همه تست ها 4 جواب دارند و این تنها 3 جواب، که این مساله خود به تنهایی ذهن را مختل می کند)، متاسفانه کار حل این چیستان به دوش خودم افتاد و حتی پسرم «حافظ» نیز به من هیچ کمکی نکرد. او معتقد بود که: "پدر تو مثل اژدها آواز می خوانی، از تو بعید است". شجریان از این مساله سوء استفاده کرد و با خریدن کاست ِ من به این کشف علمی دست یافت. من مطمئنم او از بین سه گزینه ای که مولوی پیشنهاد کرده به طور کاملا شانسی آخرین گزینه را انتخاب کرده و تصادفا درست هم از آب درآمده است. در صورتی که من سال ها کلاس کنکور رفته ام و تراز علمی ام نیز زیر یک میلیون است."
به گزارش خبربذار دهلچی منابع آگاه معتقدند هرچند آقای سارکوزی به حقایق روشن تاریخی اشاره کرده است اما انتظار نمی رود که کشور سوئد به راحتی با این مساله کنار بیاید.

منبع: خبرگزاری عقل سلیم

۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

اضافات استاد کامل حسن کسایی اصفهانی اصل

شهروند 23 تیر 1387 با استاد حسن کسایی مصاحبه کرده است:


استاد کامل: اگر بخواهید واقعیت قضیه را بدانید کلمه هنر از اصفهان است...
دهلچی: تلفظ درستش هم هنِرِس. اون شعر فردوسی هم در اصل این بودِس: هنر نزد اصفانیانِست و بس/ز تهران نیابی هنرمند کس.
مصاحبه‌گر: استاد وقتی هنرمندان بزرگ اهل صفویه (دهلچی: ما که هر چی پِژوهش کردیم نفهمیدیم این صفویه دیگه کجا بوده!) در اصفهان را نام می‌بردید، از موسیقیدانان کسی را نام نبردید.
استاد کامل: من روی این قسمت مطالعه ندارم...
دهلچی: نتیجه اخلاقی برای موسیقیدانها: هر کتابی که خواستید بخونید، الا اونی که در مورد موسیقیه. مخصوصا کتاب مشحون رُ ورق هم نزنید، چون اسم یه کرور موسیقیدان «اهل صفویه» داره که دنبال اسمشون «اصفاهونی» نیومده، مثل حافظ هاشم قزوینی، حافظ مظفر قمی، شهابی هروی، ملا ابراهیم تبریزی، میرمحمود نجفی مشهدی، قاسم قانونی هراتی، میرسدید رازی...
استاد کامل: اگر میرعماد در قزوین می‌ماند هیچ‌وقت میرعماد نمی‌شد.
دهلچی: یعنی هی نگید قزوینی، رازی، هروی... خوبیت نداره. اینا چون اومدن اصفاهون یه چیزی شدن.
استاد کامل: بیشترین اثرات هنری را من از استاد صبا گرفتم...
مصاحبه‌گر: شما فرمودید که اصفهان مهد هنر ایران بوده و در موسیقی هم که مکتب اصفهان هنرمندان بزرگی داشته... اما وقتی صحبت از استادانی که روی شما تأثیر گذاشتند شد، اسم استاد صبا را بردید که بیشتر در تهران بوده...
(دهلچی: بعضی از این مصاحبه‌گرارُ اگه رو بهشون بدی پاچه‌گیرای خوبی می‌شن‌.)
استاد کامل: استاد صبا اصلا کاشانی است... طایفه ایشان در اصل کاشانی است...
دهلچی: نتیجه علمی: میرعماد اگه اصفاهون نمی‌رفت میرعماد نمی‌شد، اما صبا اگه تهرون هم نمی‌رفت صبا می‌شد. تازه صباتر هم می‌شد. حالا اگه اصفاهون میومد که دیگه واویلا بود.
استاد کامل: ما انتظار نداریم آنهایی که پاپ و جاز می‌خوانند... تعریف ما را بکنند. آنطوری ما کوچک می‌شویم. ولی وقتی آقای شجریان تعریف ایشان (استاد شهناز) یا من را بکند، این دلیل فهم و کمالش در موسیقی است.
دهلچی: تفسیر اول: اگه خوانند‌ه‌های الکی از ما تعریف کنن ما رُ کوچیک می‌کنن، اما اگر خواننده‌های حسابی از ما تعریف بکنن خودشون بزرگ می‌شن. تفسیر دوم: هرکی می‌خواد فهم و کمالشو در موسیقی نشون بده بیاد از ما تعریف کنه، فقط از این خواننده‌های بیخودی نباشه، آبرومون میره. این شجریان هم که همین‌جوری شجریان نشده. انقد از ما تعریف کرد تا شجریان شد.
استاد کامل: ما در شعرمان هم سبک اصفهانی یا سبک هندی داریم که سرآمدش صائب یا کلیم کاشانی است.
دهلچی: منم یه جایی خونده بودم که سبک عراقی اصلش سبک نجف‌آبادی بوده. به سبک خراسانی هم گمونم سبک فلاورجونی می‌گفتن.
استاد کامل: اصفهان شهر بزرگ و تاریخی بوده است و تمام ابعاد هنری و موسیقی و ادبی و هر نوع رشته هنری در اینجا به شکوفایی رسیده است.
دهلچی: اصلا این که می‌گن «اصفهان نصف جهان» یه توطئه استکباریه‌. همه می‌دونن که از قدیم می‌گفتن «اصفاهون همۀ جـِهون».
استاد کامل: ردیف و روال موسیقی نمی‌تواند از گوشه دهی به‌نام فراهان بیاید و مملکت را تسخیر بکند.
دهلچی: به یارو گفتن نمی‌شه آدم با فلان کسِش فلان کارُ بکنه، گفت ما کردیم و شد.
استاد کامل: فکر می‌کنم گفتگو هم کافی باشد. خدا نگهدار شما...
دهلچی: استاد کجا؟ تازه داشتیم حال می‌کردیم.

۱۳۸۷ آذر ۳, یکشنبه

کشف موسیقی گاتها توسط استاد محمد رضا لطفی

استاد محمدرضا لطفی: راست پنجگاه یکی از آهنگهای ویژه گاتها است (دفترچه سی‌دی قافله سالار، ص 5).


دُهُـلچی: این آمیز مم‌رضا با سوادۀ ماست. نه که خوب تار می‌زنه، همه‌چی می‌دونه. حتی چیزایی رو که قرار نیست هیچکس بدونه. مثلاً همین که گاتها رو با چه آهنگهایی می‌خوندن. اگه کسی اینو ندونه، استاد تاریخ و ادبیات هم که باشه کسی نه بهش میگه بیسوادی نه ازش بازخواست می‌کنه. اما آمیز مم‌رضا باورش نمی‌شه که نتونه بدونه. و چون باورش نمی‌شه و به خودش ایمان داره (چون تار خوب می‌زنه) اونوقت می‌دونه. حالا از کجا می‌دونه؟ خوب این دیگه معلومه. نه که سنت رو خوب می‌شناسه، کارهای سنتی رو هم خوب بلده. مثلاً میدونه که باید بگه اینو از یه استاد قدیمی شنیده وگرنه کسی حرفشو باور نمی‌کنه. آمیز مم‌رضا تو این کار خیلی وارده. همیشه هرچی که بخواد از استادای قدیمی شنیده، حتی اگر اونا حرفایی که اون ازشون شنیده نزده باشن. همین قضیه گاتها رو اگه ازش بپرسی مثلاً میگه از عبدالله خان دوامی شنیده. حالا اینکه عبدالله خان به گاتها چه دخلی داشته و از اون زمان چه خبری داشته و فلان و بیسار... نخیر، این حرفا نیست. سنت ما شفاهیه دیگه، سینه به سینه بهش از قدما رسیده. خیلی هم بخوای بپیچونی بهت میگه اصلاً جد اعلای عبدالله خان تو گروه کُر زرتشت آواز می‌خونده.

آمیز مم‌رضا می‌فرماید:
تا به دادم می‌رسند استاذها / کم نیارم از دلیل و مدعا
هین بدان آهنگ گاتا راست است / آنچه گویندت جز این ناراست است
هر که گوید کین سخنها باطل است / گویمش کز کار سنت غافل است
چونکه این قول دوامی بوده است / کو به هر کس رازها ننموده است
با دوامی بودم ایام شباب / یک شبی با حالت مست و خراب
در یکی باغ پر از مهر و صفا / در بهاری دلکش و هم دلگشا
دوغکی بود و کبابی نیز هم / خاک باران‌خورده تر بُد لیز هم
ناگهان در انتهای تیره‌شب / زیر گوشم آمد و بگشود لب
راز گاتاها همان‌دم باز گفت / رفت و زان پس در پشه‌بندش بخفت
ای برادر کار سنت کشک نیست / قصۀ سرشیر و شیر و مشک نیست

۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

گروه کر محمد نوری و کارمینا بورانا

به مناسبت کنسرت کروه کر محمد نوری در اجرای کارمینا بورانا اثر کارل ارف: لینک خبر

با وزن اشعار عامیانه خوانده شود:

قرار شده تو شهر ما استاد، نوری بشود / اون که چیزی نخونده استاد چجوری بشود؟
چارتا ترانه خونده حالا همه‌شو بگیم خوبن / اوسا، ولی با نظر کدام ژوری بشود؟
تازه از اون هم بالاتر چهرۀ موندنی شده / چهرۀ موندنی کسی می‌شه که زوری بشود؟
حالا بازم نوری، ولی کسایی اوسا شده‌اند / که چشمهات اگر بدونی باباقوری بشود
جواد یساری هم اگر نخوای جلوشو بگیری / اوسای موسیقی‌های مصری و سوری بشود
قراره که تو شهر ما هر آدم بی‌هنری / همچی که مو سفید کنه گوگوری مگوری بشود
تعارف و تکلف و مسخرگی‌های دگر / باعث اوسا شدن یه مُش پیزوری بشود
نمره اگر بخوای بدی به بعضی استادای ما / یه صفر کله گنده همچون در قوری بشود


۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

معادلهای سینمایی اهل موسیقی

آیا تا حالا فکر کردین اگر میخواستیم اهالی موسیقیمون رُ از طریق اسم فیلم های سینمایی، انیمیشن ها و یا مجموعه های تلویزیونی نام گذاری کنیم اسماشون چی می شد؟؟ دهلچی یه چند تا پیشنهاد داره. شمام بهش فکر کنین و نظر بدین:

بهمن رجبی: دکتر استرنج لاو، آرواره های کوسه، گوژپشت نتردام، رینگو طپانچه طلایی، دیوانه از قفس پرید
شاهین فرهت: محمد رسول الله، مصائب مسیح، انجیل به روایت متی، کتاب آفرینش، عیسی بن مریم، آهنگ برنادت
کامکارها: این گروه خشن، دسته سیسیلی ها، دارودسته های نیویورکی، برادران کارامازوف
داریوش صفوت: ارباب حلقه ها، پدرخوانده 1، 2، 3 و ...، هرگز با غریبه ها صحبت نکن، ارتباط فرانسوی، مامور ِ ما فلینت
حسین علیزاده: سرگیجه، آخرین وسوسۀ مسیح، جذابیت مرگبار، فرار به سوی پیروزی
حسن کسایی: کی دست گل به آب داده (با بازی ارحام صدر و وحدت)، شب های زاینده رود، توهم بزرگ
شریف لطفی: دیکتاتور بزرگ، غرب وحشی وحشی، هزاردستان
داریوش طلایی: عصر یخبندان، هامون، شاید وقتی دیگر، برخورد نزدیک از نوع سوم، پوآرو
حاتم عسگری: روح، مرد نامرئی، احضار مردگان
علیرضا افتخاری: مرد شش میلیون دلاری، اشک تمساح، اشک رقاصه، اشک ها و لبخندها
محمدرضا درویشی: زبل خان، دور دنیا در هشتاد روز، سفر به اعماق زمین، مردی برای تمام فصول
مجید کیانی: دایی جان ناپلئون، دشمن پشت دروازه ها، چقدر درۀ من سبز بود ، پادشاهی ممنوعه، ده فرمان، آخرین موهیکانها، گزارش اقلیت
کیوان ساکت: جنون سرعت، بر باد رفته، کبرا 11، اگه می تونی منو بگیر
مجید درخشانی: سوء تفاهم، تیر انداز چپ دست، وارونه، مرثیه ای برای یک رویا
داود گنجه ای: قیصر، گنج قارون، طوقی، بابا شمل، شب دهم، پهلوان نایب، داش پالکی
شهرام ناظری: دن کیشوت، گلنسا در پاریس، اژدها وارد می شود، راه اژدها، آیوانهو
ایرج نعیمایی: مارمولک، گارفیلد، مرد هزار چهره
داریوش پیرنیاکان: همشهری کین، صمد به شهر می رود، آرزوهای بزرگ، به من میگن بولدوزر
درویش رضا منظمی: ویولن زن روی بام، آیینه عبرت، پلنگ صورتی، مومیایی 3، معمای گاسپار هاوزر
پرویز مشکاتیان: وداع با اسلحه، مردی که به زانو درآمد، پیرمرد و دریا
محمدرضا شجریان: سوپرمن، به خاطر یک مشت دلار، بکش تا زنده بمانی، جزیره گنج، بدون دخترم هرگز، توطئه خانوادگی
علی بیانی: آلیس در سرزمین عجایب، سری هری پاتر، جن گیر، اینک آخرالزمان، در غرب خبری نیست، جادوگر شهر زمرد
حمیدرضا نوربخش: وکیل مدافع شیطان، شغل ایتالیایی
محمدرضا لطفی: جعفرخان از فرنگ برگشته، ممل آمریکایی، افسانه آه، پولُ بردار و فرار کن، اژدها باز می گردد، غریزه اصلی، پیشنهاد بیشرمانه، تنها مردی که می تونه
محمد سریر: مرد عنکبوتی، دکتر دولیتل
همایون شجریان: به نام پدر، وقتی بابا کوچک بود
موسیقی در ایران: رم شهر بی دفاع، تنگنا، حکومت نظامی، دنیای دیوانۀ دیوانه، غرور و تعصب
کنسرت های وزارت کشور: شب ژنرال ها، طولانی ترین روز، ماراتن من
خانه موسیقی: اجاره نشین ها، خانه ای از شن و مِه، پارک ژوراسیک، جزیره دکتر مورو، شهر قصه، تشریفات
شاگردان کل اساتید: سوته دلان، سکوت بره ها، بینوایان، می خواهم زنده بمانم، پیشخدمت، گوشه نشینان آلتونا، نابخشوده، صف طویل خاکستری، گلادیاتورها، دوباره سعی کن سام
دهلچی: زورو، رابین هود

۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه

ذکر شیخ المراسم مولانا ابوالقاسم البیرنیاکان العلمدار الجرجری نظرالله علیه بعین الحیرة

آن مطرب مجری، آن عاشق کرسی، آن ناطق ِ در جشن، آن تاری پر خشم، آن پیر ِ مراسم مولانا ابوالقاسم البیرنیاکان العلمدار الجرجری حَفَّظ الله خلق مِنه، از مطربان بلاد گرگر بود. گویند در یوم بیستم شعبان سنه 1374 از هجرت در قریه جرجر چشم و فی المجلس در گهواره لب گشودی که: البیت. منجمان گردآمدندی و تعبیر رفت که طفل از بزرگان خانه ای شود که از عجایب باشد و از آن روی که سخن گفتن بدین حرف گشودی خانه نیز بدو روزی سخن گشاید. نقل است که نیای وی «ابوالحسن بیک» بر بالین آمدی و نیت خیر کردی که زان روی که والدم «کل حسین بیک» از اهل قشون بودی و من نیز اهل قشون بُوَمی و نورالعین ِ من، والد تو، قشونی باشد ترا دعایی و فوتی کنم که به اهلیت قشون درآیی و وصیت نیاکان ِ پیر خود به جای آوری. نقل است که در دم دعایش گرفت و لیک از آن روی که از اخوان ِ شیخنا یکی به بالین بود نیم از فوت به «جعفرقلی» اخوی شیخنا گرفت و نیم دگر به شیخ. گویند سبب قشون کشی های وی از گرگرستان و بلاد آذربایگان به سبب اخذ بیعت مطربان برای خویش به بیت الالحان ِ دارالحکومه طهران، همین دعای «ابوالحسن بیک» بودی. آورده اند سبب میلش به اهل طرب آن بود که برادری بودش «جعفرقلی بهمن» نام که در تربیت شیخ سعی وافی نمودی تا ابوالقاسم از بطالت به درآیی و طبع مستقیم حاصل کنی. چنان که شیخ را از طفولیت به استماع مقامات گرگر فراخواندی. نقل است که همه ساعته گوش به الحان گرگری دادی و شب ها خواب سخنگویی دیدی و بدین رویا از خویش برفتی و هر صباح برخاستی. قضا را تاری حاصل کرد و شبان روزان به سعی و تلمذ گذراند. آمده است شبی از شبان که به سبب قضای حاجت از آبادی بیرون زدی شیندی که: "یا لسان البیت". هولناک ترسی بر وی مستولی گشت. فی المجلس آبدستان از کف انداخته پرسیدی: چیستی؟. ندا آمد: "یا لسان البیت چندین که دست طرب بر زه زدی ترا مر پاداشی باید عظیم. به دارالحکومه برو که در گرگر این چنین دست بر ساعد آلت زدن، کار راست نگرداند". در دم به خاک افتاد و استغاثه کرد و رخت اقامت به دارالحکومه افکند. گویند چون به گاریخانه تی بی تی ِ دارالحکومه رسیدی متحیر شدی که نام ِ مردان را اثر از جعفرقلی و بوالحسن و ابوالقاسم نبوَد. به نبوغ جبلّی دریافتی این قبیل تسمیه را به این بلاد پسند نیست. پس گوش فراداد و کامران و داریوش شنید و نام خویش گردانید و زان روز به «داریوش» شهره گردیدی. در دارالحکومه به پابوس شیخ علی اکبر بن حسینقلی بن علی اکبر بن شاه ولی رفت و هر نغمه که اوستاد زدی به زحمتی و تَعَبی از قوه به فعل درآوردی. از وی نقل است که "استاد خود را گفتم: آیا آن شود که مضراب شما آن ِ من گردد. شیخ، خندان مرا گفت: مگر به خواب بینی. نقل می کند که از پس رحلت شیخ علی اکبر، مضرابش به خواب دیدم و کرامت استاد بازشناختم."
از بین مشایخ به شیخ القرائین مولانا شجریان دلبستگی تمام داشت چنان که جز به دنبال او ندویدی و جز به خواست او مضراب نزدی و جز با مقلد ِ صدای او "کل حمیدرضا نوربخش تقلید سرشت" طرب نپرداختی. از "غامض بیجانی" نقل است که از مردم ری شنیدم که مولانا به رسائل علمای فن ِ طرب علاقه وافر داشتی و هر نسخه که خوشش آمدی به نام مبارک خویش محکوک کردی و به خلائق دادی و اول نگارش آن به خود منسوب ساختی و کس نیارست که خلاف آن گوید که تاختن سخت می گرفت و اهل قشون بود به وصیت نیا. گویند "شیخ رضا وُهدانی رحمة الله علیه" از همین فقره کرامات وی دق کردی. نیز از "چایچی ارشادی" روایت است که شیخ را عظیم خواهشی بود به تعلم در دارالعلم ری، پس حاجت به دوستان برد و التماس دستخط کرد به رتبت دکتری و ممهور به مُهر خروس نشان صدارت علمیه. گوید چون دستخط بگرفتی دوستان نشناختی و این از کرامات وی بود. نقل است که در اوهام ید طولا داشتی و هر دم خود را با هر کس از جماعت مطرب به ماضی و حال و مستقبل معاشر دیدی. دوستان این کرامت دیدند و التماس سخن کردند و از بهرش منبری ساختند در «جام جم» و هر یوم الاثنان به منبر رفتی و از هرچه بود و نبود سخن راندی و خلق مفتون ساختی. در بوق نامه مطربان آورده اند که چون به پنجاه رسیدی به بیت الالحان رفتی و پیشگویی منجمان به سعی و مجاهده از هر قماش متحقق ساختی. زان پس به هیات شدی و خویش را منشی کردی چنان که هر آینه که "مولانا سریر" سخن راندی وی به خط مبارک تحریر فرمودی و پس به مصاحبه با اهل جریده همان ها ترنم فرمودی و شامگاهان ذوق زده به سرای شدی و به عکس خویش در «روی نمای جام جم» چشم دوختی. گویند این مقام شامخ را به بیعت قشون اهل گرگر و تبریز فراهم آوردی و به پای جان به کس ندادی که حق نیز همین بود.


* از منابع: سایت شخصی داریوش پیرنیاکان

۱۳۸۷ آبان ۲۱, سه‌شنبه

آغازگر سبک رمانتیک در موسیقی ایران

رمانتیسم در بیان موسیقی ملی
دکتر محمد سریر: " اگر«لودویک بتهون» موسیقیدان برجسته جهان را آغازگر رمانتیسم در موسیقی مغرب زمین بشناسیم این تحول در آثار وی را بدون شک باید ناشی از ساختار فکری، ذات جستجوگر و جسورانه او در عبور از مرزهای مرسوم موسیقی آن دوره بدانیم . ...
همزمان با طلیعه بهار امسال برای نخستین بار مجموعه ای از تکنوازیهای استاد گنجه ای توسط انتشارات ماهور عرضه شده است ... این گام مهم می تواند سرآغاز عبور از دوره کلاسیک در روند تکاملی ملی موسیقی ملی به دوران رمانتیسم با ویژگیهای نوآورانه و جستجوگرانه آن باشد و پس از قرن ها غمزدگی و سکون نگران کننده، این حرکت به عنوان جوانه های نو از یک درخت تناور می تواند رشد نموده و بر هنر ملی سایه ای دلپذیر بیافکند." <لینک خبر>


۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

بازتاب اکتشاف علمی استاد شجریان در جهان (1)

به گزارش خبربذار دهلچی در پی سخنرانی علمی استاد محمدرضا شجریان در جشن خانه موسیقی ایران، قیمت تار یحیی که بیش از یک قرن به عنوان بهترین تار موردپسند نوازندگان بود، به یکباره از بیست میلیون تومان به حدود 20 هزار تومان سقوط کرد. در عوض شاخص سهام ِ پوست گوساله و بره تودلی به شکل نگران کننده ای بالا رفت. گزارش ها حاکی از آن است که با افزایش قیمت هر سهم پوست گوساله، چوبداران و گاوداران برای جلوگیری از ضرر احتمالی، تا اطلاع ثانوی، پوست های موجود خود را تنها به ساز سازان نام آشنای جهان می فروشند. در عین حال ناظران بین المللی از حرکت های خودجوش موزه های بزرگ جهان در اصلاح ساختمان سازهای معروف و به کار بردن پوست در آن ها خبر می دهند. بگوزلاو پَتوپیچ رئیس بخش موسیقی موزه متروپُلیتن در مصاحبه با خبربذار دهلچی گفت: این سخنرانی در عین آن که افق تازه ای از دانش بشری را بر ما گشود، احساس عمیقی از شرم را نیز بر ما مستولی گردانید چراکه اکنون در می یابیم که در تمام این سال ها سازهایی نظیر ویولن های استرادیواریوس و گوآرنری تنها جعبه های چوبی ِ ناقصی بوده اند که جهل ما آن ها ارزشمند می دانست. رییس آکادمی علوم فرهنگستان سوئد نیز از نامزدی استاد شجریان برای دریافت نوبل فیزیک خبر داد. همچنین داریوش طلایی نوازنده تار و استاد موسیقی گفت: "مدت ها به دنبال راه حلی بودم که بتوانم بدون بردن ساز در اقصی نقاط جهان کنسرت بدهم. اکنون با کشف دوست نابغه ام شجریان آرزویم برآورده شد. حالا دیگر می توانم پوست نازکی را با خود ببرم وبا بستن آن به یک آمپلی فایر به کیفیتی بهتر از قبل دست پیدا کنم. کاش می شد شجریان مشکل نوازنده را هم حل می کرد. در آن صورت دیگر مجبور نبودم خودم نیز به همراه پوست بروم."

منبع: خبرگزاری عقل سلیم

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

فرازی از کتاب شرق‌زدگی به قلم جمال مال عمّت

شرق‌زده آدم بدبختی است. اگر غرب‌زده فقط مفتون ظواهر ِ تمدن غرب و مدهوش ِ تکنولوژی و آثار دیگر انقلاب صنعتی است؛ شرق‌زده نه فقط صد برابر او آویزان غرب و اختراعات غربی است بلکه علاوه بر آن مفتون و مجنون آرزوها و آمال و خیالهای واهی‌ای است که شرقی هرگز و حتی به آنها نرسید! شرقی نه با قالیچه پرواز کرد نه توانست حرکت قطار غربی را با دعا و ذکر و فوت و … سد کند.
استاد موسیقیدان شرق‌زده دل به افسانه‌ها بسته و خوش است به آنکه فارابی چنان نواخته که جمعی خندیده‌اند و بعد موییده‌اند و سپس خوابیده‌اند. او کنسرت می‌دهد در تالاری که معمار غربی ساخته، تجزیه و تحلیل می کند به شیوه‌ای که موسیقی‌شناس غربی پرداخته و برنامه‌اش را ضبط و تکثیر می‌کند با آلات و ادواتی که از غرب می‌رسد. با این همه دشمن بی گذشت غرب است. با آن که از کف پا تا نوک سرش غربی است. با اتومبیل غربیها از آن سوی شهر به طرفة العینی به این سو آمده تا بگوید موسیقی ما نباید غرب‌زده باشد.
استاد در کلاسش انواع گلیم و گبه و دست بافت و خورجین پهن کرده که شرقی شود و البته نهارش جز با کوکا کولا پایین نمی‌رود. خودش را مجبورانده که روی زمین بنشیند ولی هزار بار دو زانو و چهار زانو و قورباغه‌ای و خرچنگی می‌شود بس که پایش خواب می‌رود. ردیفِ روی نوار ِ غربیها ضبط شده را هر روز برای شاگرد قرقره می‌کند بی کم و کاست بس که شرقی است!!! حال و حول شرقی‌اش به ریش و پشم و تفسیر ِ مولانا به باب میل یونسکو و از بیخ، هر چه روشنفکر و آدم آزاد اندیش هست را بی شعور و جاسوس غرب نامیدن و ازین دست خلاصه می‌شود و دنیای درونیش عجیب با تلفن اختراع گراهام بل غربی بی همه چیز عجین است.
شاگردان استاد همه گیوه به پا و خورجین بر گرده با آخرین تجهیزات ساخت غرب مشغول نسخه برداری از عرایض بی سر و ته شرق مآبانه ی استادند. چنان در بحر تعمق غرقه‌اند که جز با تحمّق نمی‌توان در چیزی چنین غرق شد. استاد ابتدا هم می‌بُرَد و هم می دوزد اما کم کم تنها می‌بُرد و این بزان اخفش می‌دوزند و چنان می‌دوزند که امر بر استادشان هم مشتبه می گردد و کاسه به دست به امید آش دهان سوز ِ واهی، خود نیز به انتظار می‌ایستد.
موسیقیدان ِ شرق‌زده از آن ور بوم افتاده! بد جایی هم افتاده!!! کافی است شمشیری به دستش دهی تا بدانی که کجا افتاده؟!؟!؟! غربی دست کم به واسطۀ انسان محوری‌اش آدم نمی‌کشد و با اختلاف نظر و سلیقه بالغ می‌شود. شخصیت پیدا می‌کند. روش دارد. عقل دارد. نظر دارد. شرق‌زده هیچ کدام را ندارد. فقط ادعا دارد. داشتم داشتم شعار همیشگی اوست. افتخارش داشته‌ای است که اگر هم داشته، آن قدر دور است و آن قدر از آن نمی‌داند که گویی هرگز نداشته است…

۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

مثنوی در باب سخنان استاد شجریان درباره سازسازی

استاد شجریان خواننده شهیر به نقل از خبرگزاری فارس <لینک خبر> در جشن خانه موسیقی گفتند:
" .... طی تحقیقاتی كه انجام دادم به این نتیجه رسیدم كه برخلاف تصور ِ همه كه فكر می‌كنند صدای ساز برای كاسه رزونانس است، تفاوت صدا مربوط به پوستی است كه روی آن كشیده می‌شود. در واقع پوست‌ در صدادهی ساز بسیار تاثیرگذار است به نظر من اگر سازمان خوش صداست باید قدر پوست آن را بدانیم."


رفته بُدم سالن «وحدت» ز راه

شهر چنین است و چه بتوان نمود

موسِقی بر پا و چو دیوانه ی ِ

رفتم و کردم به ادب گوش باز

مرد و زن و پیر و جوان دوستکام

یک به فراغت، یکی هم می دوید

گوشه ای مبهوت بر این انجمن

کارتی و بفزود به دل شادیَم

یافتم و جای گرفتمش زود

شاهدِ اعمالِ همه، مثلِ جن

صد سخن تازه و نو بی گمان

بیت بیاورد چو صد «بوستان»

کز سخنان ِ «شجریان» بوَد

"کاین من ِ استاد چو بودم جوان

بودم و بر چوب زدم هِی سریش

ساز شد و یافت مرا کار بیخ

عقل و دلم در پی آن مات بود

دست زدم این وَر و آن وَر، چو نیش

ساز چه چیزی است؟ کدام است راز؟

عاقبتم رازِ صدا فاش کرد

صوت خوش از پوست بوَد این بدان

پوستش ار قدر بدانی رواست

پوست کند، کاسه نه این می کند

خواه ز «یحیی» و ز «طائر» بود

پوست همان است که دارد نوا"

گفت بسی از شکم و روده جات

کاین چه سخن بود و چه گفت و شنید

کی تو شنیدی ز «اَکوستیک» بو؟

دُنبکی و آرشه کش و اهل ِ فن

جملگی بودند به این نکته کور؟

پوست تاری و بگوید که بس

بابت یک پوست؟، دَرَک مابقی

پوست نکردند همه عمر عوض؟

گاو ِ توی دهکده باید ستود؟

حاصل ِ آن یونجۀ در بیشه هاست؟

هست به هر کار طریقی؟ جگر!

گفت که چون گرم بوَد آب ِ «وان»

هست به فرضیۀ علمی جواز؟

«رو» اگر این است، که راحت کنی

در پی ِ یک نکته کند قال ها

یک دو مقاله بدهد انتها

بار ِ فیزیک را بنهیم دوش ِ گاو

فکر کند سرعتمان را یواش

هست فقط خواندن ما خوش؛ تمام!
ساعت هشت ِ سی اُم مهر ماه

راه پر از بوق، ترافیک و دود

جشنِ نُهم سالگی ِ خانه یِ

اهل طرب بوده ام از دیر باز

بر درِ تالار به پا ازدحام

هر کسی از گوشه ای از ره رسید

من که نبودم ز بزرگانِ فن

بخت شدم یار و کسی دادیَم

جای اگرچه کَمَکی پرت بود

بالکن اول، لژ ِ نزدیک ِ «سِن»

دیدم و بشنیدم از این مطربان

گرچه به هر آن چه که بُد می توان

لیک کنون روی ِ سخن آن بُوَد

داد خبر خُبره آوازه خوان:

عاشق سازندگی ِ ساز خویش

هرچه مرا تخته بُد و تیر و میخ

چون که پژوهش به دلم ذات بود

از سر تحقیق به انگشت خویش

راز نمی کرد به من فاش ساز

بسکه مُخم پرسش و کنکاش کرد

تا که به تدریج گرفتم که: هان!

گر بوَدَت تاری و آن خوش صداست

تمبکی گر خوب صدا می دهد

کاسه فقط «آمپلی فایر» بوَد

هیچ ندارد اثری در صدا

چون که نباشد به سخن مالیات

برق مرا ناگه از این سر پرید

گر شدی استاد به خواندن، عمو!

این همه سازنده بُد و تار زن

هیچ کسی را نَنِمُد این شعور؟

هیچ تو دیدی که خَرَد هیچ کس

بیست ز ملیون بدهد احمقی

لطفی و شهناز و طلایی، به فرض

تارِ فرهمند، اگر خوب بود

کاسه یحیی اگرش خوش صداست

الحذر استاد! ندانی مگر

با سر ِ انگشت فقط می توان

فکر کنی دست کشیدن به ساز

دم زدی کاین "حاضری ثابت کنی"

غربی احمق بنگر سال ها

با "اگر" و "شاید" و "گاه" و "بَسا"

لیک چو ما آخر ِ «کَند»یم و کاو

حیف بوَد فکر کنیم و تلاش

چون که در آواز شد آوازه نام

۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه

گزارش جشن بیستمین سال تأسیس خانۀ موسیقی

جشن خانوادگی استاد شجریان یا همان جشن خانۀ موسیقی ـ که امسال از سالروز فارابی به سالروز تولد استاد شجریان تغییر یافته بود ـ به شکل با شکوهی دیشب در تالار وحدت برگزار شد.

به گزارش خبربذار دهلچی جشن بیستمین سال تأسیس خانۀ موسیقی همزمان با روز تولد استاد شجریان به صورتی با شکوه و خیره کننده در تالار وحدت برگزار شد. در آغاز جشن، نوۀ چهار سالۀ استاد شجریان در فضایی مملو از سکوت و بهت شنوندگان ترانۀ "تولد، تولد، تولدت مبارک..." را در ماهور چپ کوک خواند که با تشویق ممتد تماشیاچیان روبرو شد و در پی آن وی ترانۀ "اومدی، اومدی، چه خوب کردی اومدی..." را نیز اجرا نمود و همچنان تشویقها و دست زدنهای بی پایان شنوندگان ادامه یافت طوری که سرانجام نوۀ کوچک استاد مجبور شد تصنیف ماندگار "جوجه کوچولوی سحر جیک و جیک سر کن، به مامان بزرگت بگو داغ بابا بزرگمو تازه تر کنه..." را اجرا کند. لازم به ذکر است که درین اجرا نوۀ استاد شجریان را داریوش پیرنیاکان با نوای تارش همراهی می نمود.

پس از آن نامزد برادرزادۀ شیری پسر خواندۀ استاد شجریان شعر بسیار دلکشی را در سبک پست پیشتاز مدرن که به مناسبت تغییر زمان جشن خانۀ موسیقی از سالروز فارابی به سالروز تولد استاد سروده بود خواند و وی نیز با تشویق حضار مجبور شد شعر تصنیف ماندگار مرغ سحر را به فرم پست پیشتاز مدرن با مطلع زیر دکلمه کند:

"سر کن دِ مرغ سحر، سر کن بینیم باآآآ، سر کن ناله را دِ... و داغ سرد استاد را، آ....ه، ...، ...، تر و تازه کن، مردی تر و تازه کن، دِ تر و تازه کن بینم باآآآ"

در فضای آغشته به معنویت پس از دکلمۀ شعر، خود استاد شجریان به روی صحنه رفت که با تشویق بی حد و حصر حضار همراه بود و استاد خاضعانه برای ایشان تعظیمهای مکرر فرمودند و گوشۀ چپ بالا و گوشۀ راست پایین را نیز از عنایت و قدردانی خویش بی نصیب نگذاشتند. سپس خاطرۀ مفصلی از دوران کشاورزی و شرکت در تیم والیبال مدرسۀ خود را تعریف کردند و در پایان از توپ والیبال خاصی که طراحی و تولید استاد بود و نیز از بوته های گوجه سنتی پیوندی استاد رونمایی شد. پس از آن مسابقۀ دو تیم والیبال ملی ایران و منتخب خانۀ موسیقی با توپ ساخت دست استاد در صحن تالار وحدت برگزار شد که با تشویق ممتد و مهیج شنوندگان همراه شد. در پایان تیم خانه موسیقی 5 بر 3 تیم ملی والیبال را شکست داد که در پی این برد حسن ذوق و استعداد استاد در طراحی و ساخت توپ جدید بر همگان به یقین آشکار گردید. لازم به ذکر است که پست پاسور و کاپیتان تیم منتخب خانۀ موسیقی را داریوش پیرنیاکان عهده دار بود.

پس از این زمان استاد شجریان به رسم یادبود به چند تن از اهالی موسیقی که خودشان دوست داشتند لوح افتخار و تندیس طلایی نوازندۀ مرغ سحر خانۀ موسیقی را اهدا کردند:

1- تندیس طلایی نوازندۀ مرغ سحر برای دهمین سال متوالی به استاد جلیل شهناز برای یک دهه دریافت همین تندیس

2- تندیس طلایی نوازندۀ مرغ سحر برای دهمین سال متوالی به استاد حسن کسایی برای چرخاندن سمت و سوی تمجیدهای ایشان به سوی خانۀ موسیقی و بالاخص به سوی استاد و البته رهایی از نیشهای درجه یک اصفهانی ایشان که برای یک عمر شرمندگی کافی است...

3- تندیس طلایی نوازندۀ مرغ سحر برای دهمین سال متوالی به استاد فرامرز پایور به خاطر این که از سال سومی که ایشان برندۀ تندیس شدند همچنان هر سال نامه می نویسند که تو را به خدا این تندیس را یک بار هم بدهید به یک جوانی، به یک آدم دیگری از این جامعه موسیقی که آن ها هم امیدوار باشند و مثلا خیال کنند دست کم خانه موسیقی به آنها اهمیت می دهد... هیئت داوران و استاد شجریان به خاطر این همه عزت نفس و این فروتنی که از یک استاد موسیقی بعید است، ایشان را تا زمانی که در بستر بیماری هستند همچنان برندۀ تندیس طلایی خانه موسیقی اعلام می کند.

4- تندیس طلایی نوازندۀ مرغ سحر به هوشنگ کامکار برای این که ایشان به شکلی باور نکردنی توانسته یک گروه موسیقی را بیشتر از پانزده سال دور هم نگه دارد. الله اکبر! هیئت داوران و به ویژه استاد شجریان ازین اتفاق غریب که شق القمر به حساب می آید ایشان را شایستۀ دریافت تندیس خانه موسیقی تشخیص دادند.

بعد از مراسم اهدای تندیس 15 دقیقه تنفس از دست استاد اعلام شد. در زمان تنفس مدعوین می توانستند از نمایشگاه نقاشی همسر استاد شجریان و دختر استاد و نیز کاردستی های خود استاد که در سالن انتظار بر پا شده بود بهره ببرند و همراه آن در سالن انتظار با کیک های دست پخت نوه عمۀ استاد به همراه آب گوجه سنتی تولید استاد پذیرایی شدند.

در بخش دوم، جشن تولد استاد یا جشن خانه موسیقی با تکنوازی تار استاد پیرنیاکان ادامه یافت و در پایان مراسم بریدن کیک هفت طبقه تولد استاد به همراه رقص چاقو توسط رقصندگان تربت جام و نیز رقصانندگان دایمی این مراسم برگزار شد که در آن میان رقص چاقوی گرگری که توسط استاد پیرنیاکان انجام شد با تشویق بسیار حضار مواجه شد طوری که ایشان ناچار شدند به همراه تصنیف ماندگار مرغ سحر که توسط جمیع حضار خوانده می شد نیز رقص گرگری بفرمایند.

پس از این قسمت از همه دست اندرکاران خانه موسیقی من جمله وزارت ارشاد، دفتر موسیقی، انجمن موسیقی، خانواده های شجریان، پیرنیاکان، گنجه ای، سریر، نوربخش و نیز از همه دوستان، آشنایان و سایر بستگان که از راه های دور و نزدیک با حضور خودشان جشن تولد استاد را صفا بخشیدند وهمچنین از صنف محترم ناشران موسیقی برای نهایتا 10 درصد پشت جلد که به موسیقیدانهای بدبخت می دهند - آن هم به زور- تشکر و قدردانی گردید و در پایان به رسم یادبود دی وی دی تصویری تمام اجراهای "مرغ سحر" استاد شجریان همراه زیرنویس چینی آن از ابتدا تا امروز بین مدعوین پخش شد.

لازم به ذکر است که مراسم اهدای تندیس خانه موسیقی به بهترینهای موسیقی سال همچنان پس از گذشت 10 سال به تعویق افتاد، استاد شجریان در پاسخ به علت این واقعه به خبربذار دهلچی گفت: واضح و طبیعی است که باید نخست از استادان، این ذخایر بی همتای موسیقی قدردانی شود و پس از آن نوبت به جوانها برسد. وقتی هنوز استاد شهناز و کسایی و پایور و اینها در قید حیاتند که زشته درین شرایط دیگه آدم تندیس بده به یه جوونی که به فرض خیلی هم خوب موسیقی ساخته! بنابراین جوان ها حالا صبر کنند و هر سال شاهکار بسازن و بدن به ناشرا تا بالاخره نوبتشون برسه.

تحلیل دهلچی: با توجه به اینکه هر سال 4 تندیس از سوی خانه موسیقی اهدا می شود و با توجه به این که دست کم 400 استاد و ذخیره موسیقی فقط در همین موسیقی اصیل داریم (آمار: کتاب مردان موسیقی ایران) جوانها انشا الله صد سال بعد احتمالاً اگر زنده باشند و هر سال هم با پر رویی هر چه تمامتر نمونه های موسیقی شان را -البته اگر ناشر صلاح بداند- به خانۀ موسیقی بفرستند، یحتمل تندیس طلایی خانه موسیقی را از دست نوه نتیجه های استاد شجریان دریافت خواهند کرد.

من الله توقیف

۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

تذکرة الاساتید: ذکر شیخ‌الپشّامین محمدرضا لطفی الجرجانی رضی الله عنه

آن مطرب درویش، آن تاری ِ پُر ریش، آن ضارب مضراب، آن عاشق دُرّاب، آن قطبِ جهانی، مولانا محمد‌رضا لطفی الجرجانی، غفرالله معاصیه، از بزرگانِ تارنوازی بود. گویند در گهواره پستان به ناخن ِ مصنوعیِ سه‌تار بگرفتی و به گوشۀ مغلوب مادر را بخواندی و در مقام شاه‌ناز بموییدی. سببِ نواختنش را گویند که شبی بر صحرای جرجان بگذشتی، مردی دید دست در تنبوری فرو برده به غایت بکر می نوازد به راه های کهن که هیچ از آن نفهمید. سبب پرسید، مرد گفت ترا که علم تنبور نَبوَد فهم معانی نتوانستی کردن. به یکباره منقلب گشتی و گویند چهل شبان روزان راه برفتی و بگریستی که تار می خواهم. برادری بودش از محبّان اهل‌طرب که تار به وام به او بدادی و، همان‌که دست بر ساعد آلت روان گشتی، تار برادر پس ندادی. گویند این اولین کرامت وی بود و اولین سازی که صاحب شدی و درمی‌ندادی. از آن پس هر ساز که خوش آمدش ببردی و هر ساز که ببردی نیاوردی و به هر بلاد که شبی میخ اقامت فروکردی سه‌تاری به رسم امانت نهادی.

نقل است در جوانی راهی دارالحکومۀ طهران شد و در سودای نام به گرفتن کام مشغول. از وی نقل است که گفت «چون به دارالحکومه رسیدم هیچ ندانستمی و محنت بسیار نکشیدمی که مرا میراث از پدر بود و دیگران را نه. پس راه دبستان هنر گرفتمی و سر از بلدالعلم طهران به کسب الحان بدرآوردمی، پس به دارالاشاعه و الحفظ موسیقی شدم که مرا افزون خوش آمدی.» گویند وی یگانه مطربی بود که هر معلمش از او ناراضی بودی و دیگران از وی به غایت راضی. در جوانی بر طریقت اهل چپ استوار بودی و ریش انبوه داشتی و جز در پناه «سایه» راه نرفتی، تا آن که به سبب تلاطمات ِ حقّانی و تصادفات اسلامی ترک دیار و به بلاد افرنگ هجرت کرد. نقل است که در بلاد افرنگ ترک طریقت چپ کردی و در مفارقتِ «سایه» با آفتاب ساختی و زان پس هر صباح بر بالای درختی رفتی و اذان گفتی و پایین که آمدی به مکتب شدی و به هر آنچه از زدنی و کشیدنی و کوبیدنی و فروکردنی بود پرداختی تا به غایت کرامات رسیدی؛ چنان‌که توانستی هیچ ننواختی و سامعان مبهوت نمودی. از ذوالبوس بندری نقل است که از سامع شیرازی شنیدم که می‌گفت مولانا لطفی ریز زیاد نزدی، چندان که در کمال استادی هیچ نتوانستی زد.

گویند هر شب به خواب خاتم مرسلین را دیدی و وی را نشناختی و هر چه آن بزرگ خواستی که خود را بشناسانی شیخنا مطلب را نگرفتی. تا آن که شبی از ترس از خواب بخاست و خواب به معبّری بگفت عظیم پیر و تعبیر رفت که دیگر بساط ماندن به بلاد افرنگ جایز نبوَد که زر از بهر ِ کیسه در افرنگ فراچنگ آوردن نتوان. به موطن برو که مسلمین و مؤمنین و الخاصه مسلمات و مؤمنات بر سبیل حماقتند و از آنچه تُرا نیست غافلند و عظیم تُرا طالبند و سالهاست ریش ترا ندیده‌اند و ذکر احوالت شنیده‌اند و باطن تو چه دانند و بر ظاهر عمریست به کارند و از عقوبت طریقت پیشین خبری نیست. بی درنگ زلف و ریش سفید شانه کردی و راهی دیار قدیم و جمع ندیم شد.

از معجزات وی آن است که در پاسی از روز سه هزار جوان را بیازمودی و در کمتر از آن آموختی از همه فن بر همۀ آلات مشتمل بر سنتور شیرازیان و سه‌تار کرمانیان و تار فراهانیان و تنبور شروانیان و چنگ بلغاریان، و ضرب طهرانیان و دف سقزیان و کمانچۀ کاشانیان ونی اصفهانیان و قیچک سیستانیان و دوتار خراسانیان و زنبورک جرجانیان و دهلک بلوچان و قاشقک سمنانیان و سنج بوشهریان و فیانوی افرنگیان و آواز خراباتیان. گویند پیش از نواختن فال می‌گرفت و چشمها می‌بست و سر به جیب حال فرو می‌برد و هربار همان شعر قبل می‌خواند. نقل است که این فن از مولانا مُعَربَدَةُ العَرّابین، صُدیف، آموختی. از او پرسیدند که یا شیخ چون هر بار همان می‌خوانی پس سبب تفأل فاش کن. گفت نمی کنم. و نکرد. وی را از آن روی که هر سخن را برهانی از احادیث اساتید قدیم بر سر زبان بودی نیز محدِّثِ اهل‌طرب خواندندی.

خانم فوزیه مجد اشتباهات استاد محمدرضا لطفی را می‌گیرد



مجله‌ی فرهنگ و آهنگ، شماره 21، مرداد و شهریور 1387

استاد لطفی گفته است: «هنگامی که من از مرکز استعفا کردم، خانم فوزیه مجد تلاش کرد تا رانده شده‌های آنجا را به بخش خود جذب کند».

خانم مجد: «نگارنده دنبال رانده شده‌ها نبود، خودشان مراجعه کردند».

استاد لطفی گفته است: «بالاخره استاد کامل نورعلی برومند و تا حدودی سعید هرمزی را گرد خود جمع کرد».

خانم مجد: «استاد برومند و استاد هرمزی هیچ‌گاه در ارتباط با این واحد (گروه گردآوری و شناخت موسیقی) قرار نگرفتند».

استاد لطفی: «اگر کار این واحد را با هسته‌ی اولیه‌ی کارهای دوران صبا و چکناوریان قیاس کنیم که با فاصله‌ تقریبی بیست سال مجددا اقدام شده بود...»

خانم مجد: «جریان (صبا) بر می‌گردد به چهل و پنج تا پنجاه سال قبل از گردآوری‌های دهه‌ پنجاه... و فعالیت لوریس چکناوریان به نت نویسی تعدادی نغمه برای آهنگسازی محدود می‌شود».

استاد لطفی: «اولین کنسرت این استادان صاحب نام (استادان موسیقی نواحی) در تئاتر شهر تهران برگزار شد».

خانم مجد: «خیر، نخستین برنامه در شهریور 1352 در شیراز برگزار شد».

استاد لطفی: «قرار شد سلیمانی، یگانه و چند نفر دیگر را به هتلی چهار ستاره در خیابان پهلوی سابق ببرم».

خانم مجد: «نظرمحمد سلیمانی و محمدحسین یگانه با هم به تهران دعوت نشدند... استاد یگانه در تمام مدت اقامتشان در تهران در خانه ما سکونت داشته و مهمان ما بودند».

و شاهکار قضیه:

استاد لطفی: «خوشبختانه سلیمانی هنوز زنده است و از مرگ همکارش حاج قربان بسیار افسرده شده».

خانم مجد: «نظرمحمد سلیمانی در مهر 1357 فوت شده بود. بعید است که این دو همدیگر را شناخته باشند».

دُهُلچی: بابا هرودوت!

میراث

* بخشی از میراث گذشتگان موسیقی ما در یک نگاه کلی:

ردیف میرزاعبدالله، ردیف آقا حسینقلی، نت‌نویسی ردیف موسی معروفی، ردیف آوازی دوامی، ردیف علی اکبر خان شهنازی، تصانیف عارف، تصانیف شیدا، پیش درآمدها، رنگها و چهارمضرابهای درویش خان، رکن الدین خان مختاری، یوسف فروتن و ابوالحسن صبا، ردیفهای ابوالحسن صبا، ردیف سعید خان هرمزی، ردیف یوسف فروتن، ردیف مرتضی خان نی داوود و ... .

* بخشی از آثار و میراث استادان موسیقی امروز ما برای نسلهای آینده (برای رعایت حال خوانندگان از ذکر نام اساتید خودداری می کنیم):

- ردیف میرزاعبدالله به روایت تار و سه تار استاد ...

- باز هم ردیف میرزاعبدالله به روایت سه تار استاد ...

- دوباره ردیف میرزاعبدالله به روایت سه تار استاد ...

- همچنان ردیف میرزاعبدالله به روایت سه تار استاد ... (D.C، تکرار از اول قطعه)

- حالا ردیف میرزاعبدالله به روایت سنتور استاد ... به همراه نت‌نویسی آن

- ردیف میرزاعبدالله به روایت سنتور آن استاد توسط یکی از شاگردان فداکار و بیکار همان استاد

- نیز ردیف کششی میرزاعبدالله به روایت کمانچه استاد ...

- و باز هم ردیف کششی‌تر میرزاعبدالله به روایت کمانچه دیگر استاد ... همراه نت‌نگاری آن

- ردیف میرزاعبدالله توسط خود همان استاد

- هم چنین ردیف بادی میرزاعبدالله به روایت نی استاد ...

- حتی ردیف کوبه ای میرزاعبدالله به روایت تمبک استاد ...

- و بالاخره ردیف میرزاعبدالله با سوت استاد ...

- حالا جواب ردیف میرزاعبدالله با آواز استاد ...

- نت‌نگاری همان جواب آواز ردیف میرزاعبدالله توسط پژوهشگر بزرگ، استاد ...

- ردیف اشاره‌ای میرزا عبدالله با حرکات دست و صورت مخصوص ناشنوایان، توسط استاد...

- ردیف میرزاعبدالله به خط بریل برای نابینایان، کاری از استاد ...

- نت‌نویسی تحلیلی ردیف میرزاعبدالله همراه با شکلک و نقاشی برای تیزهوشان و همچنین ویژۀ شب امتحان ردیف برای دانشجویان رشتۀ موسیقی، توسط استاد ...

- میرزا عبدالله گام به گام، مخصوص داوطلبین رشته‌های موسیقی دانشگاه، توسط استاد ...

- نت‌نگاری ابداعی ردیف آوازی دوامی مناسب برای کودکان از ردۀ سنی اسپرم تا سه ماهگی، توسط استاد ...

- ردیف دوره عالی علی اکبر خان شهنازی برای ساز دهنی، توسط استاد ...

- نت‌نگاری ردیف میرزاحسینقلی توسط مرحوم استاد ...

- کپی کردن همان نت‌نویسی‌های آن استاد مرحوم از ردیف میرزاحسینقلی به دست دیگر استاد ...

- و چاپ مجدد آن به نام شریف خود آن دیگر استاد ...

- اجرای تار بر اساس همان نت‌نگاری کپی شده ی استاد ... از ردیف میرزا حسینقلی توسط شاگرد بَرومند همان استاد با مقدمه و تأیید خود حضرت استاد

- نت‌نویسی همین اجرای ردیف میرزا حسینقلی با تار آن شاگرد بَرومند توسط یکی دیگر از شاگردان بَرومندتر آن استاد ...الخ

- اجرا و ضبط تصانیف عارف و شیدا بر اساس نت‌نویسی‌های ابوالحسن صبا و دیگر استادان و بالعکس

- نت‌نویسی تصانیف عارف و شیدا بر اساس اجرا و ضبطهای ابوالحسن صبا و دیگر اساتید قدیم

- لگدی به آثار جاویدان موسیقی ایران به همراه بازسازی آنها توسط جامعه اساتید

- نظریه تراشی به هر ضرب و زوری برای موسیقی ایران

- تحلیل ایدﺌولوژیک و بی دلیل آثار موسیقیدانان بدبخت گذشته و حتی آینده!

- کشف مجدد دانگ های موسیقی ایران

- نگاهی به نظری به موسیقی ایران

- انگشتی به صد رنگ قدیمی

- نت‌نویسی آثار درویش خان

- درویش خان آثار نت نویسی

- ...

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

جایزه ی بهترین های سال در جشن خانه موسیقی

"به گزارش سایت خانه موسیقی، از امسال جشن های خانه موسیقی، با اهدای جوایزی به بهترین آثار موسیقایی سال در زمینه های مختلف برگزار می شود. برای این کار هیئت مدیره خانه موسیقی، یکصد نفر از هنرمندان موسیقی را به عنوان داوران دائمی این خانه در اهدای جوایز انتخاب کرده است که هر سال تعدادی از آنان به قید قرعه برای داوری آثار انتخاب خواهند شد."<لینک خبر>

در همین راستا به خانه ی موسیقی پیشنهاد می شود که جوایزی هم به سبک جوایز هنری با نام هنرمندان فقید مانند جایزه ی کاوه گلستان که به بهترین عکاس خبری هر سال اهدا می شود یا حتی نوبل و ... به موسیقی دانان داده شود. البته با توجه به پیچیدگی و تنوع شخصیت هر کدام از هنرمندان برجسته ی موسیقی دان کشورمان حضور داورانی از اصناف دیگر نیز برای داوری ضروری به نظر می رسد.

1- جایزه ی بهترین "داوود گنجه ای" سال، با نماد خاله خرسه ی مهربان طلایی، به کمک داوران صنف کلاه مخملی های سید اسماعیل و نیز لوطی های نوچه نواز اهل طرب

2- جایزه ی بهترین "داریوش پیرنیاکان" سال، با نماد مضراب مومی علی اکبرخان شهنازی، به کمک داوران صنف عاشیق ها و چگور نوازان دشت مغان و هم چنین شهرستانی های خوش شانس مقیم مرکز

3- جایزه ی بهترین "مجید کیانی" سال، با نماد مضراب لخت چوبین، با کمک داورانی از فرقه ی طالبان و صنف مرغ یک پا فروشان و همچنین با صلاحدید بیشتر شوراهای کشور

4- جایزه ی بهترین "محمد رضا لطفی" سال، با نماد بیخ دسته ی تار بلورین، با کمک داوران اصناف و احزاب و فرق مختلف کشور و نیز صنف اذان گویان مقیم آمریکا و همچنین کانون کمانچه نوازان

5- جایزه ی بهترین "علی بیانی" سال، با نماد جاروی جادوگری حصیری، با کمک صنف رمالان و کف بینان و دعا نویسان مقیم خیابان ولی عصر و منطقه ی فرحزاد و نیز صنف حرافان و خیاطان و ربط دهندگان گوز به شقیقه

6- جایزه بهترین "ایرج نعیمایی" سال، با نماد علامت سؤال پشمین ، با کمک و هم فکری رستوران های زنجیره ای اکبر جوجه، صنف سبزی فروشان و نیز جماعت نخود هر آش

7- جایزه بهترین "داریوش طلایی" سال، با نماد قلبی از حلبی، با کمک صنف مخالفان و ناراضیان و ناامیدان و رانده شده گان از اجتماع و نیز صنف لنگش کن گویان دور گود نشین.