۱۳۸۸ اردیبهشت ۷, دوشنبه

زندگینامه استاد خالیوند!

استاد پروفسور دکتر دکتر رحمان خالیوَند (ریموند فُن کالیوان)
استاد پروفسور دکتر دکتر رحمان سبزواری خالیوند در محله پاچه نار به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در هنرستان موسیقی تهران گذراند و سپس چندی در ارکسترهای مختلف آن زمان به گذاشتن نت روی پوپیتر نوازندگان پرداخت. وی در ۲۲ سالگی راهی اروپا شد و در فرانسه به کسنرواتوار عالی پاریس راه یافت. در طی مدت اقامت در فرانسه، هارمونی را نزد استاد سرشناسی مثل لویی ماسمالیون و کنترپوان را نزد استاد خیلی سرشناس‌تری مثل هانری دودره فرا گرفت و چندین بار در زنگ‌های تفریح کنسرواتوار ارکستر سمفنیک پاریس را رهبری ‌کرد. پس از دریافت جایزه اول کنسرواتوار عالی پاریس به ایتالیا رفت و در رم نزد موسیقیدان بیش از حد برجسته، روبرتو آبدوکیاری، کنترپوان خیلی پیشرفته و هارمونی اکسترا پیشرفته را فراگرفت و چندین اپرا از وردی و پوچینی و روسینی به روی صحنه آورد. در همین ایام، در اوقات فراغت، به آلمان می‌رفت و نزد رهبر خیلی بزرگی مثل هانس دیتریش تُنباین اصول رهبری ارکستر و نزد آهنگسازِ از او هم بزرگتری مثل ارنست فُن فِشگِلباخ آهنگسازی را فرا می‌گرفت.
وی در رفت و آمدهای میان ایتالیا و آلمان بیش از ۲۵۰ اثر سمفنیک تصنیف کرد که توسط بزرگترین ارکسترهای دنیا در بزرگترین شهرهای اروپا اجرا شدند. یک بار که از آلمان به ایتالیا می‌رفت، توانست در زوریخ جایزه بهترین رهبر ارکستر را در بزرگترین و معتبرترین مسابقه‌ی بین‌المللی رهبری ارکستر از آن خود کند. بار دیگر، از ایتالیا که به آلمان می‌رفت، راه خود را کج کرده به مادرید رفت و جایزه بهترین آهنگساز دنیا را ربود.
در همین ایام، تعطیلات آخر هفته را به مسکو و سن پطرزبورگ می‌رفت و نزد یکاتِرینا خالتورُوسکایا و دیمیتری درپیت‌یِویچ سمبل‌اُفسکی، استادان فوق‌العاده سرشناس روس، رهبری کُر و بقیه چیزهایی که تا حالا نیاموخته بود را فرا می‌گرفت. در این سفرها، در راه بازگشت از روسیه به آلمان، در شهرهای نیژنیسکیارنودروفگورود و پولخسکایانادلاوسکینزکی (هر دو از شهرهای خیلی خیلی معروف به شمار می‌روند) از قطار پیاده می‌شد و آنسامبل های بادی بازنشسته های ارتش سرخ آنها را رهبری می‌کرد. وی در همین رفت و آمدها موفق شد از مدرسه موسیقی جولیارد آمریکا به دریافت بالاترین درجه دکترای موسیقی سراسر ایالات متحده آمریکا، با رتبه خیلی خیلی عالی، نائل شود. رساله‌ او تحت عنوان «دستگاه‌ها و آوازهای موسیقی ایرانی: تحلیلی بر گوشه حاجی حسنی» با استقبال بی‌نظیری از سوی هیئت ژوری قرار گرفت.
پس از دریافت مدرک دکترا، دانشگاه‌های مختلفی از او برای تدریس دعوت به عمل آوردند که او از میان آنها سه دانشگاه خیلی خیلی معتبر در شهرهای خیلی خیلی معروف اُفِن تاگِن هاوزنِ آلمان، فیل بیدریش ماخمِن تاگِ اتریش و ماسیمو دی فراراسکونیِ ایتالیا را برگزید و به زودی از سوی هر سه دانشگاه به او درجه پرفسوری اعطا کردند (لازم به ذکر است که این درجه را روی بازو نصب می‌کنند). او هرگز از تلاش دست برنداشت و، در همان حالی که ارکسترهای متعددی را در اقصا نقاط اروپا رهبری می‌کرد، از دانشگاه یورک کانادا، در زبان‌های ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی، آلمانی، روسی، اسپانیایی و پشتو فارغ‌التحصیل شد. سپس با مطالعه عمیق روانشناسی، جامعه‌شناسی، زبان‌شناسی، مردم‌شناسی، علوم سیاسی و حقوق در وقت ناهار و در سلف سرویس سه دانشگاه فوق، رساله دوم خود را تحت عنوان «ساختارهای تونال، ریتمیک و فُرمال ای قشنگ تر از پریا» به دانشگاه هاروارد ارائه داد و موفق به دریافت عالی‌ترین درجه دکترا در موسیقی شناسی قمی (دومین دکترای وی) از این دانشگاه شد.
رحمان خالیوند بارها از سوی رهبران بزرگ ارکستر تشویق شده و مورد تفقد قرار گرفته است. هربرت فن کارایان یک بار به او گفته بود که جلیقه خیلی شیکی پوشیده است. زوبین مهتا نیز در آخر یک کنسرت دوستانه به پشت وی زده و گفته بود: «هرچی باشه یه جورایی هم‌ولایتی هستیم». وی هم اکنون در شهر سورکیوسون، در سواحل اقیانوس منجمد شمالی، ساکن است و در عالی‌ترین کنسرواتوار این شهر به تدریس سلفژ بی صدا اشتغال دارد.


۱۳۸۸ فروردین ۲۶, چهارشنبه

لقب نامه!

حسن ریاحی: «مؤید الملوک»، و او را از این جهت چنین خواندندی که جز به تأیید با ملوک سخن نگفتی و در هر جمعی که بودی لب نگشودی و فقط سر به تصدیق تکان دادی. او را «دو زردة الممالک» نیز گفتندی، از آن که در میان اهل طرب تنها کسی بود که یک آهنگ بیش نساخت و مدارج ترقی به طرفه العینی طی نمود، چندانکه عمر را در مناصب عالیه به سر برد.

کیوان ساکت: «سرسام السلطنه»، و او را بدین سبب چنین خواندندی که مستمع از تیزیِ مضرابش سرسام گرفتی. او را «بی جنبة الممالک» نیز گفتندی از آن که بی‌جنبه تر از وی در میان اهل طربِ ممالک محروسه یافت نشدی. گویند این شهرت از آن سبب بود که یک دفعت دهلچی با وی مزاح نمود، قشون از آویزانان خود به وبلاغ کشانید، چندانکه قامنت‌ها به قریب 100 رسید، اغلبی ناسزا.
مجید انتظامی: «فرصت الدوله»، و این کُنیت از آن سبب بود که فرصت هدر ندادی و سیمفونی ساختی به مناسبت‌های ملوک‌پسند. او را «ابن البابا» نیز خواندندی، چه در هر مضیقتی بابایش به فریادش رسیدی و در مهرجان‌ها به صد قیل و قال جایزه‌ها به سوی وی راندی.
شریف لطفی: «ابو الآقوقیک»، و مصداق آن است که از علوم طرب تنها آقوقیک دانستی و هر درس که در مکتب‌خانه دادی کار به مطلب نداشتی و ول‌کنِ آقوقیک نبودی. او را «ابو الدانشجاه» و «باب التلامذه» نیز خواندندی، از آن که شهوتی عظیم داشت به بازکردنِ دانشجاه طرب در تهران و جیلان و شیراز و بلاد دیگر. و چون دانشجاه از معلم فزونی گرفتی در حق شاگردان خویش پدری نمودی و در ساعتی آنها را به مقام استاذی رسانیدی تا تعلیم آقوقیک نمایند.
محمد سریر: «بیکار السلطنه»، بدان سبب که عظیم بیکار بود. او را «فعال المطربین» نیز گفتندی و این با کُنیت نخست موافقت ندارد. برخی گویند این بدان سبب است که وی از بیکاری رئیس مطربان گشته بود و در هر مجلسی حاضر شدی و سخن راندی و نظر دادی، چندانکه همه جا نام او بود و اخبار وی. غرض آن که از بیکاری فعال گشته بود. برخی دیگر گویند این بدان سبب است که وی همه جا بودی و سخن راندی و نظر دادی، اما هیچ کار نکردی. غرض آن که به ظاهر فعال و به باطن بیکار بود.
داریوش صفوت: «محول الاحوال»، و مصداق آن است که احوالات را دگرگون توانستی کرد. گویند ابوالحسن خان صبا را قریب پنجاه سال پس از مرگ به مقام «حکیم بودایی» رسانید، چندانکه اهل طرب انگشت حیرت به دندان ‌گزیدندی که آن که ما شناخته بوده بودیم این نبوده بود. و ردیف میرزا عبدالله را که خود سر و دست به جهت آن شکستی به «ردیف پشت دری» و «ردیف دربدری» محول نمود و شیخ حاتم خان عسگری را از خیاط‌خانه معطله به دانشجاه کشانید و مقام استاذی ورا داد. او را «رئیس بنایان» نیز خواندندی، از آن که به فرقه‌ای اندر بود که نسب به بنایان حضرت سلیمان بردندی. بیش از این گفتن جایز نیست؛ عاقلان فهم کنند.
داود گنجه‌ای: «ملجاء الاموات»، از آن سبب که کس چون او غم اموات اهل طرب نخوردی، چندانکه هر آدینه دعای اهل قبور نصیب خود گرداندی. وی را «آفت الفواکه» نیز خواندندی، از آن جهت که آن کار که ملخ به وقت هجوم به مزارع کند وی با میوه‌جات مجالس شورا نمودی.
محمدرضا لطفی: «عین الدوله» و مصداق آن است که در عهد شباب با قشون قزاق روس مراودتی داشتی و در ایام پیری بسیاری مجالس منجمله مجلس کمانچه کشان به توپ بستی و استبداد صغیر و کبیر بر مکتب‌خانه روا داشتی. مصداق دیگر این کنیت از اسرار خفیه است و عاقلان دانند.
جملۀ استاذان: «استحماریون»، یعنی «خر کنندگان»، و این بدان سبب که استاذان این عصر جملۀ تلامذه را حمار پنداشتی و رطب و یابس به هم بافتندی و کس متعرضِ ایشان شدن را زهره نکردی، الی «دهلچی» که به طبع لطیف و طنز ظریف پاچه از ایشان بگرفتی و حرص آویزانان درآوردی، چندانکه ولوله در آنها اوفتادی و شقشقه از آنان برخاستی.


۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

در دایرۀ قسمت!

استاد:
در سال ۱۳۲۵ متولد شد. از ۱۵ سالگی موسیقی را با ساز تار آغاز نمود و به کلاسهای آزاد هنرستان موسیقی رفت و نزد حبیب الله صالحی شاگردی نمود و همان جا مکتب وزیری را فرا گرفت. مدتی از محضر علی اکبر شهنازی بهره برد و همچنین به شرکت در ارکستر روزانه هنرستان و صبا زیر نظر حسین دهلوی و علی رهبری مشغول گردید. با ورود به دانشکده هنرهای زیبای تهران و بعدها در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نزد نورعلی برومند و همچنین مدتی نزد سعید هرمزی و عبدالله دوامی به فراگیری ردیف های موسیقی پرداخت. بعدش گروه شیدا را در رادیو راه انداخت و شد استاد "محمد رضا لطفی".

شاگرد همان استاد:
در سال ۱۳۵۰ به دنیا آمد. در هفت هشت سالگی علاقه بسیاری به تار پیدا کرد اما نتوانست به کلاس موسیقی برود و نیز چون تار بزرگ بود و آن موقعها حملش مشکل داشت به جای آن نزد خود سه تار نواخت. در ۱۰ سالگی به کلاس استاد ا. ط رفت و همۀ کتاب های آموزش تار را نواخت. با بازگشت استاد ح. ع از آلمان به کلاس او رفت و فهمید که هر چی یاد گرفته است اشتباه بوده و با سبک استاد جدید آشنا شد و تمام قطعات وی را آموخت به طوری که از خود وی نیز بهتر آن ها را می نواخت. سپس به هنرستان موسیقی رفت و با بیشتر مکاتب تار نوازی و نواختن چندین ساز دیگر و همچنین مبانی و مقدمات موسیقی کلاسیک غربی آشنا شد و همزمان در بسیاری از گروه های سرود به فعالیت جدی پرداخت. پس از آن وی به دانشکدۀ موسیقی هنرهای زیبا راه یافت و ردیف میرزا عبدالله را آموخت. به محضر استاد د. پ شتافت و آنجا دانست که هر چه تا به حال آموخته است اشتباه بوده و با سبک استاد جدید خو گرفت و ردیف میرزا حسینقلی و سپس ردیف علی اکبر خان و تمام قطعات وی را نزد او آموخت. با حضور استاد د. ط که پس از سالها از فرانسه به ایران بازگشته بود به محضر وی رسید و همانجا فهمید که هیچ چیزی نمی داند و همه عمر به بطالت گذارنده است. پس مدت بسیار تحت آموزش استاد جدید هر آنچه از ازل تا امروز برای تار ساخته اند را دوره نمود و به سفارش وی به دنبال کار با خواننده رفت. پس به محضر استاد ر.ص شتافت و به مدت چندین سال نام گوشه های مشهور و مهجوری که استاد می خواند را به وی آموزش داد! به جهت همکاری با استاد آواز دیگری یعنی ع.ا چیزی نمانده بود که به لس آنجلس مهاجرت کند. پس از آن با تشکیل دوره های فوق لیسانس دانشگاه هنر تصمیم به شرکت در این دوره ها گرفت و تازه فهمید آن چه تا آن روز آموخته است را باید بگذارد در کوزه آبش را بخورد! بنابراین در محضر استاد ش.ل ۲۰۰۳ حاضر شد و به آموزش سلفژ و دیگر مبانی موسیقی جهانی و خیلی علمی پرداخت. پس از دورۀ فوق لیسانس با بازگشت استاد م.ر.ل به محضر وی رسید و آنجا بود که دانست هر چه آموخته فقط اتلاف عمر و جوانی بوده پس به آموختن سبک استاد و همزمان انواع روش های پاچه خواری، زیر آب زنی، چاقو کشی برای استاد و دیگر سیستم های لازم برای پیشرفت در موسیقی پرداخت. وی که بی تردید آینده درخشانی پیش رو خواهد داشت و از استادان بزرگ موسیقی خواهد شد در حال حاضر عضو وابستۀ خانه موسیقی است و پی گیر دریافت دفترچه بیمه تامین اجتماعی اش می باشد.