اینجا اومدی چیکار؟
برو رأی بده
.....
.
وبلاگ پاچه گیری اهالی موسیقی ایران
این روستا که بلبل آبادعلیا نام دارد طی عملیات پیچیده ای با همکاری مشترک گردانندگان سایت گوگل و نقشه های موجود در گوگل ارث، تلسکوپ فضایی هابل، ناسا، مرکز موسیقی شناسی کالج سلطنتی لندن، بنیاد پژوهشی کلاغ دم سیاه (طرقه)، مرکز تنظیم خانواده بلبل آباد علیا، ستاد مرکزی توزیع کود دامی و ... در شرایطی شناسایی شد که کَل قربانعلی، نوه دختری کدخدای فقید بلبل آباد شب عید به تهران آمده و برای تامین مخارج نوروزی در خیابان جردن داد میزد: " فرش شوریه". درست همین جا بود که متعلقه یک پژوهشگر نواحی، قربانعلی را برای شستن شش تخته فرش شش در چهار به منزل دعوت کرد. آخر کار و دم غروب که کل قربان از بخت بلند آن روز سر کیف آمده بود، روی لگن فرش شویی ضرب گرفته بود و زده بود زیر آواز که: "ظفر و پونک، جردن و ونک/ فرش میشورُم، با دل خنک/ دامبولی، دامبولی، دامبولی، [...]" و این مقارن بود با بازگشت استاد به منزل. ایشان که آن روز به خاطر ناکامی در توجیه مسؤولان محترم برای دریافت بودجه جهت برگزاری دویست و نود و سومین جشنواره موسیقی امت واحده در " قوس نزولی وجود" گیر افتاده بودند، با شنیدن صدای لگن سر ذوق آمده، به اقلیم ششم صعودی وجود پر زدند و هستی و زمان را در نوردیدند.
جهت بالا بردن فهم دهل خوانان فرهیخته یادآوری میشود که " لگن" سازی است از خانواده ایدیوفون ها( خودصداهای بر کوبه ای و هم کوبه ای). یک مقاله کوچک در یک کتاب کلفت، صفحه ۵۷۱ با معرفی لگن به تشنگان دانش و هنر و معرفت و چیزهای دیگر، ضمن تشریح تمام تکنیک های محیرالعقول لگن نوازی، موتیف {سیاه چنگ چنگ سیاه} را به عنوان استراکچر اصلی اجرای لگن، برای نخستین بار به بشریت ارائه می نماید.
اما مسأله درست همین جا بود که کل قربانعلی با به کارگیری موتیف {چنگ نقطه دار، دولاچنگ، چنگ، چنگ، سیاه} (موتیفی که در افواه به غلط "دامبولی [...]" نامیده می شود) به جای { سیاه چنگ چنگ سیاه} بدعت گذار یک جریان انحرافی در تاریخ درخشان لگن نوازی بوده است. در این لحظه بود که فکر برگزاری همایشی با عنوان "چشم اندازهای لگن: دیروز، امروز، پس فردا" لبخند به لب استاد نشاند.
برای جمع آوری اسناد و شواهد بیشتر، استاد باب یک گفتگوی بی ریای مردم شناسانه را گشود:
اس: عمو این چیزی که می زنی کی یادت داده؟
قر: ننه ام کنار چشمه بلبل آباد که رخت میشست، آخر سر رو لگن ضرب میگرفت که ... خلاص!
اس: ننه ات هنوزم لگن می زنه؟
قر: نه عامو! یه چند ساله لباسشویی خریده ولی ننه ننه ام میگه ماشین نجسه، رختو میباس فقط تو لگن شست.
استاد در این لحظه که از جرقه فکر تالیف مقاله "مش فاطمه: واپسین فریاد نسل منقرض در بیداد تکنولوژی" گُر گرفته بود دیگر فقط به یک آدرس احتیاج داشت.
اس: حالا این بلبل آباد کجاست؟
قر: سَنَنه! مگه روم به دیفال پژوهشگری؟! یول آبادیها به ما گفتن از این طایفه میون خودتون راه ندین که به خاک سیاه میشونن تون و خودشون پنت هاوس میخرن! ممجعفر که دی جی ِ آبادی ماست گفته من پای پژوهشگری رو که بیاد بلبل آباد قلم می کنم و نوه صفرعلی که رفته پاریس اتنوموزیکولوژی بخونه سپرده تا من بیام احدی از این نامردمون رو اینجا راه ندین!
در پی قطع امید از شناسایی بلبل آباد از طریق قربانعلی، جلسه اضطراری اتحادیه پژوهشگران موسیقی نواحی از راه استعلام از گوگل ارث و ... سرانجام نشانی دقیق بلبل آباد را به دست آورد، سایر مصوبات این جلسه تا این لحظه از این قرار است:
۱) برگزاری " جشنواره آیینی بانوان لگن نواز" با بودجه ۷۰۰ میلیون تومان
۲) تهیه ۹۵ حلقه دی وی دی تصویری و ۱۸۰۰ سی دی صوتی از اجراهای جشنواره و ۳۵۰۰ جلد دائرةالمعارف لگن و سایر کتب مرجع جهت پر کردن فضاهای خالی انبارهای ناشرین مربوطه.
۳) ارائه این نمونه ها در یک مناظره زنده به نیک ماسون تا بفهمد در اجرای پرکاشن هیچ پخی نیست، برای اعتلای غرور ملی.
۴) ایجاد کارگروه تخصصی برای جستجوی ارتباط میان نقرات لگننوازی و آواهای کیهانی حاصل از بیگ بنگ (مهبانگ)
۵) برگزاری مستر کلاسهای لگننوازی با همکاری خانه موسیقی و فرهنگستان هنر برای احیای شیوههای سنتی استفاده از لگن و ادوار و نغمات لگنی و آموزش آن به خشکشوییها و لباسشوییهای سراسر کشور.
۶) اعزام یک گروه پانزده نفره متشکل از یک لگننواز و چهارده مدیر و کارشناس و سازشناس و قوم موسیقی شناس و برنامهریز به جشنواره آوینیون برای اجرا در کنار رودخانه محل.
۷) برگزاری ورک شاپ با عنوان «اکول صحیح نشستن سر لگن» و آسیب شناسی ناهنجاریهای محتمل برای نوازنده و ساز در شیوههای غلط نشستن سر لگن.
کیوان ساکت در مصاحبه با همشهری آن لاین:
"من نگاه به تار را فراتر از مرزهای ایران بردم و موسیقی از شرق تا غرب جهان را با این ساز اجرا كردم. از این گذشته تكنیك تار را هم گسترش دادم. تار كه تا قبل از این فقط در دایرۀ محدودی از جغرافیا خودنمایی میكرد، به جایی فراتر از مرزهای فرهنگی ایران رفت. استادان بزرگی از درویشخان گرفته تا اساتید معاصر تواناییهای تار را در موسیقی ایرانی به نمایش گذاشته بودند اما من نشان دادم كه با تار میتوان موسیقیهای مختلفی را اجرا كرد. سازهای ویلن، فلوت، كلارینت و... لحنهای متفاوتی دارند و تار هم لهجه خاص خود را دارد و اجرای قطعهای كلاسیك با این ساز آن را شرقی میكند. خود غربیها هم این شیوه را بسیار پسندیدهاند چون قطعات كلاسیك را با سازهای خودشان بسیار شنیدهاند و این صدا برایشان جدیدتر است. <لینک خبر>
1- کدام یک از روش های زیر آریا های اپرای فلوت سحرآمیز موتزارت را شرقی تر می کند؟
الف) بازخوانی آن ها توسط استاد ساکت
ب) گوش کردن آن ها در ضبط صوت پیکان کار مدل 54
ج) ترجمه و بازخوانی آن به سبک بابا کرم در سوله های بزرگ شرق
د) قرقره آریاهای مزبور، به زور، توسط دسته گروه سرود "از شرق تا غرب" دبستان موسیقی "شِزِم"
2- کدام یک از آثار هنری زیر شرقی است؟
الف) اجرای گوشه بیداد با پیانو توسط استاد هوروویتز
ب) اجرای رنگ "غنی و فقیر" غلامحسین درویش توسط ارکستر سمفونیک برلین
ج) ترجمه دیوان ایرج میرزا به زبان فرانسوی
د) اجرای ترکیش مارش موتزارت توسط استاد ساکت
3- اگر "اجرای قطعه ای کلاسیک با تار آن را شرقی می کند" پس ...
الف) استاد صبا تمام عمر خود را در راستای غربی کردن موسیقی ایران به وسیله ویولن صرف کردند
ب) استاد شجریان تمام عمر خود را صرف مشهدی کردن ردیف آوازی ایران کردند
ج) می توان به استاد ساکت لقب "شرقی گوشتِ برقی" داد
د) اجرای قطعه ای ایرانی با تار آن را شترقی (شرقی تر) می کند
4- اگر مجسمه بودا نشاندهندۀ سکوت خاص شرقی و بودا مظهر آن سکوت باشد پس ...
الف) استاد ساکت که تار می نوازند همان بودا هستند
ب) بودا همان استاد ساکت بود اما چون تار بلد نبود ساکت نشست سرجایش و حرف اضافه نزد
ج) بودا که ساکت بود چون تار نمی زد غربی شد اما ساکت که بودا نبود چون تار می زد شرقی شد
د) بودا بودا بود، ساکت اما ساکت نبود
5- به چه دلیل قرمه سبزی یک غذای شرقی است؟
الف) با تار پخته می شود
ب) برای تهیه آن باید سال ها پای دیگ این و آن تار نواخت
ج) این غذا که در رستوران های بالای شهر اغلب با پیانو سرو می شود غذایی غربی است
د) برای پخت قرمه سبزی و مشتقاتش، از تار و مشتقاتش استفاده بسیار می شود
6- استاد ساکت تاکنون چه قطعاتی را با تارشان شرقی کرده اند؟
الف) پلنگ صورتی هنری مانچینی، ترکیش مارش موتزارت، رقص مجار برامس
ب) هرچه به ایشان بدهید ظرف دو ثانیه آن را شرقی کرده، به طرز معجره آسایی "پس" می دهند
ج) ایشان هر چیزی که بتواند آویزانی را آویزان تر کند شرقی کرده اند
د)عبور از حلقه آتش، بندباز، پرش از ارتفاع، فرو بردن سر در دهان شیر، موتور سواری بر دیواره مرگ
7- وقتی غربی ها قطعه ای از آهنگسازان خود را با تار می شنوند چه واکنشی نشان میدهند؟
الف) دهانش کف کرده، طاق باز به روی زمین می افتند و علائم شرق زدگی در اعضا و جوارحشان نمودار می گردد
ب) صیحهای شبیه به صور اسرافیل می کشند و بلند بلند می گویند: ساکت! ساکت
ج) نیمکرۀ شرقی مغزشان فعال شده و به نوازنده می گویند: نازی
د) برای آرامش روح آهنگ سازانشان به قبرستانها هجوم می برند تا بیشتر از این در قبر نلرزند
8-اگر غربی ها از این شیوه شرقی سازی خوششان نمی آمد تکلیف چه بود؟
الف) ما اساسا به این جایش فکر نکرده بودیم
ب) استاد ساکت مجبور می شدند موسیقی اسکیموها را شرقی کنند
ج) مساله این است که ایرانی های عاشق اجناس فرنگی خوششان می آید، غربی را سننه
د) استاد ساکت ادعا می کردند که به عنوان فداکاری و جان نثاری علی رغم میل غربیان زورگو این قطعات را شرقی می کنند
9-با توجه به متن کامل کنید: "حسن: آن مردِ پاچه ده، با تار آرپژ می زند. حسین: آن مرد ....."
الف) پاچۀ آرپژ را شرقی می کند
ب) آرپژ را پاچۀ شرقی می کند
ج) پاچۀ شرقی را آرپژ می کند
د) آرپژ را در پاچۀ شرقی می کند
کیوان ساکت: «سرسام السلطنه»، و او را بدین سبب چنین خواندندی که مستمع از تیزیِ مضرابش سرسام گرفتی. او را «بی جنبة الممالک» نیز گفتندی از آن که بیجنبه تر از وی در میان اهل طربِ ممالک محروسه یافت نشدی. گویند این شهرت از آن سبب بود که یک دفعت دهلچی با وی مزاح نمود، قشون از آویزانان خود به وبلاغ کشانید، چندانکه قامنتها به قریب 100 رسید، اغلبی ناسزا.
مجید انتظامی: «فرصت الدوله»، و این کُنیت از آن سبب بود که فرصت هدر ندادی و سیمفونی ساختی به مناسبتهای ملوکپسند. او را «ابن البابا» نیز خواندندی، چه در هر مضیقتی بابایش به فریادش رسیدی و در مهرجانها به صد قیل و قال جایزهها به سوی وی راندی.
شریف لطفی: «ابو الآقوقیک»، و مصداق آن است که از علوم طرب تنها آقوقیک دانستی و هر درس که در مکتبخانه دادی کار به مطلب نداشتی و ولکنِ آقوقیک نبودی. او را «ابو الدانشجاه» و «باب التلامذه» نیز خواندندی، از آن که شهوتی عظیم داشت به بازکردنِ دانشجاه طرب در تهران و جیلان و شیراز و بلاد دیگر. و چون دانشجاه از معلم فزونی گرفتی در حق شاگردان خویش پدری نمودی و در ساعتی آنها را به مقام استاذی رسانیدی تا تعلیم آقوقیک نمایند.
محمد سریر: «بیکار السلطنه»، بدان سبب که عظیم بیکار بود. او را «فعال المطربین» نیز گفتندی و این با کُنیت نخست موافقت ندارد. برخی گویند این بدان سبب است که وی از بیکاری رئیس مطربان گشته بود و در هر مجلسی حاضر شدی و سخن راندی و نظر دادی، چندانکه همه جا نام او بود و اخبار وی. غرض آن که از بیکاری فعال گشته بود. برخی دیگر گویند این بدان سبب است که وی همه جا بودی و سخن راندی و نظر دادی، اما هیچ کار نکردی. غرض آن که به ظاهر فعال و به باطن بیکار بود.
داریوش صفوت: «محول الاحوال»، و مصداق آن است که احوالات را دگرگون توانستی کرد. گویند ابوالحسن خان صبا را قریب پنجاه سال پس از مرگ به مقام «حکیم بودایی» رسانید، چندانکه اهل طرب انگشت حیرت به دندان گزیدندی که آن که ما شناخته بوده بودیم این نبوده بود. و ردیف میرزا عبدالله را که خود سر و دست به جهت آن شکستی به «ردیف پشت دری» و «ردیف دربدری» محول نمود و شیخ حاتم خان عسگری را از خیاطخانه معطله به دانشجاه کشانید و مقام استاذی ورا داد. او را «رئیس بنایان» نیز خواندندی، از آن که به فرقهای اندر بود که نسب به بنایان حضرت سلیمان بردندی. بیش از این گفتن جایز نیست؛ عاقلان فهم کنند.
داود گنجهای: «ملجاء الاموات»، از آن سبب که کس چون او غم اموات اهل طرب نخوردی، چندانکه هر آدینه دعای اهل قبور نصیب خود گرداندی. وی را «آفت الفواکه» نیز خواندندی، از آن جهت که آن کار که ملخ به وقت هجوم به مزارع کند وی با میوهجات مجالس شورا نمودی.
محمدرضا لطفی: «عین الدوله» و مصداق آن است که در عهد شباب با قشون قزاق روس مراودتی داشتی و در ایام پیری بسیاری مجالس منجمله مجلس کمانچه کشان به توپ بستی و استبداد صغیر و کبیر بر مکتبخانه روا داشتی. مصداق دیگر این کنیت از اسرار خفیه است و عاقلان دانند.
جملۀ استاذان: «استحماریون»، یعنی «خر کنندگان»، و این بدان سبب که استاذان این عصر جملۀ تلامذه را حمار پنداشتی و رطب و یابس به هم بافتندی و کس متعرضِ ایشان شدن را زهره نکردی، الی «دهلچی» که به طبع لطیف و طنز ظریف پاچه از ایشان بگرفتی و حرص آویزانان درآوردی، چندانکه ولوله در آنها اوفتادی و شقشقه از آنان برخاستی.
استاد:
در سال ۱۳۲۵ متولد شد. از ۱۵ سالگی موسیقی را با ساز تار آغاز نمود و به کلاسهای آزاد هنرستان موسیقی رفت و نزد حبیب الله صالحی شاگردی نمود و همان جا مکتب وزیری را فرا گرفت. مدتی از محضر علی اکبر شهنازی بهره برد و همچنین به شرکت در ارکستر روزانه هنرستان و صبا زیر نظر حسین دهلوی و علی رهبری مشغول گردید. با ورود به دانشکده هنرهای زیبای تهران و بعدها در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نزد نورعلی برومند و همچنین مدتی نزد سعید هرمزی و عبدالله دوامی به فراگیری ردیف های موسیقی پرداخت. بعدش گروه شیدا را در رادیو راه انداخت و شد استاد "محمد رضا لطفی".
شاگرد همان استاد:
در سال ۱۳۵۰ به دنیا آمد. در هفت هشت سالگی علاقه بسیاری به تار پیدا کرد اما نتوانست به کلاس موسیقی برود و نیز چون تار بزرگ بود و آن موقعها حملش مشکل داشت به جای آن نزد خود سه تار نواخت. در ۱۰ سالگی به کلاس استاد ا. ط رفت و همۀ کتاب های آموزش تار را نواخت. با بازگشت استاد ح. ع از آلمان به کلاس او رفت و فهمید که هر چی یاد گرفته است اشتباه بوده و با سبک استاد جدید آشنا شد و تمام قطعات وی را آموخت به طوری که از خود وی نیز بهتر آن ها را می نواخت. سپس به هنرستان موسیقی رفت و با بیشتر مکاتب تار نوازی و نواختن چندین ساز دیگر و همچنین مبانی و مقدمات موسیقی کلاسیک غربی آشنا شد و همزمان در بسیاری از گروه های سرود به فعالیت جدی پرداخت. پس از آن وی به دانشکدۀ موسیقی هنرهای زیبا راه یافت و ردیف میرزا عبدالله را آموخت. به محضر استاد د. پ شتافت و آنجا دانست که هر چه تا به حال آموخته است اشتباه بوده و با سبک استاد جدید خو گرفت و ردیف میرزا حسینقلی و سپس ردیف علی اکبر خان و تمام قطعات وی را نزد او آموخت. با حضور استاد د. ط که پس از سالها از فرانسه به ایران بازگشته بود به محضر وی رسید و همانجا فهمید که هیچ چیزی نمی داند و همه عمر به بطالت گذارنده است. پس مدت بسیار تحت آموزش استاد جدید هر آنچه از ازل تا امروز برای تار ساخته اند را دوره نمود و به سفارش وی به دنبال کار با خواننده رفت. پس به محضر استاد ر.ص شتافت و به مدت چندین سال نام گوشه های مشهور و مهجوری که استاد می خواند را به وی آموزش داد! به جهت همکاری با استاد آواز دیگری یعنی ع.ا چیزی نمانده بود که به لس آنجلس مهاجرت کند. پس از آن با تشکیل دوره های فوق لیسانس دانشگاه هنر تصمیم به شرکت در این دوره ها گرفت و تازه فهمید آن چه تا آن روز آموخته است را باید بگذارد در کوزه آبش را بخورد! بنابراین در محضر استاد ش.ل ۲۰۰۳ حاضر شد و به آموزش سلفژ و دیگر مبانی موسیقی جهانی و خیلی علمی پرداخت. پس از دورۀ فوق لیسانس با بازگشت استاد م.ر.ل به محضر وی رسید و آنجا بود که دانست هر چه آموخته فقط اتلاف عمر و جوانی بوده پس به آموختن سبک استاد و همزمان انواع روش های پاچه خواری، زیر آب زنی، چاقو کشی برای استاد و دیگر سیستم های لازم برای پیشرفت در موسیقی پرداخت. وی که بی تردید آینده درخشانی پیش رو خواهد داشت و از استادان بزرگ موسیقی خواهد شد در حال حاضر عضو وابستۀ خانه موسیقی است و پی گیر دریافت دفترچه بیمه تامین اجتماعی اش می باشد.
پنج ماه از اولین محموله دهلچی گذشت و سال تموم شد. تو این پنج ماه دهلچی هم فحش شنید و هم تمجید، هم پیشنهاد همکاری به دستش رسید و هم آرزوی گور به گوری، اما یه چیز براش کم کم مسلم شد و اونم اینکه کارش درسته. استادا و خبرنگارا سکوت کردن (آدم به فکر می افته نکنه یه ارتباطی بین اینا هست) اما بعضیها برعکس. مثلا فرهنگ و آهنگیا، که از همون اول با دهلچی مهربون بودن، یه سرمقاله نوشتن و کلی ازش تعریف کردن؛ جوری که دهلچی وسوسه شده بود اون هفته واسه قلیون کشی بره قهوه خونه فرهنگ و آهنگ!
البته دهلچی شانس داشت و روی دیگر سکه را هم دید: پست های اخیر هرچی فحش بود از آسمون رو سر دهلچی سرازیر کرد (دهل خو کن به فحش خوردن که این هم عالمی دارد!).
دهلچی الان یه جورایی واسه خودش استاد شده؛ چون مثل استادا یه عالم دوست داره و یه عالم دشمن! اما این نیمچه استاد کشککی از دوستای بدش بیشتر دلخوره تا از دشمناش. دوستای بدش دو دستهان: یکی اونایی که تا دهلچی به بُتهای رقیبِ بتِ خودشون گیر میده احسنت و آفرین میگن و همچین که پاچۀ بت خودشونو میگیره اخم و تخم میکنن؛ یکی هم اونایی که فکر میکنن دهلچی به خاطر سلیقه موسیقی پاچه کسی رو گرفته. دهلچی از کامنتهایی که مثلا تشویقش میکنن و میگن «خوب کردی حال فلان کس رو گرفتی، چون موسیقیش بیارزشه» واقعا دلخوره.
دشمنای دهلچی کیان؟ اونایی که هی میگن «تو خودت شاگرد کی هستی؟»، «اگه مردی پاچهی فلانی رو بگیر»؛ «بیا انتقاد سازنده کن»، «خراب نکن، بساز»، «چرا توهین میکنی؟»، «مگه خودت خوار مادر نداری؟»، «معلومه هیچ پخی نشدی، عقده داری»، و از این جور حرفا. البته اینا با این جملات با دهلچی دشمنی میکنن، ولی ازین طرف دهلچی باهاشون هیچ دشمنی نداره.
پس دوستای بد و دشمنای نازنین، بذارید دهلچی خیالتونو راحت کنه:
1. دهلچی دوست آویزون نمیخواد. هر کی آویزونه و فکر میکنه دوست دهلچیه بدونه که یه روز دشمنش میشه، چون دهلچی به همه -حتی خودش- بالاخره یه گیری میده، حالا اگه با پاچهگیری نشد (چون بعضیها راحت پاچه نمیدن) با شوخی. حالا واسه چی شوخی؟ چون دهلچی ازاین همه قدیس مآبی پر از تعارف و تکلف و دروغ کلافه است. دهلچی یه نوع ماساژه برای رگهای سیخِ گردن. یه نوع آرامبخشه برای اعصاب متعصب. دهلچی تا اون رگها و این اعصاب آروم بشه خواهد نوشت. پس سخت نگیرید. اگه مطلبی خندهدار بود بخندید. هیچ طور نمیشه.
2. دهلچی با شعار باسمهایِ «خراب نکن، بساز» میونهای نداره. شعار دهلچی اینه: «خراب کن و بساز». البته دهلچی چیز زیادی رو هم نمیخواد خراب کنه: یه چند تا ازین برج و باروهای افسانهای استادا رو که هم چهره شهر و خراب کردن، هم واسهشون پول تراکم ندادن و هی رفتن بالا. بعدشم یه چندتا ازین معبدای استادای قدسی که فقط کلی زمین اشغال کردن و دیگهشم چند تا ازین کارخونههای تولید «آویزون» و «مونگول» که دارن شهر و آلوده میکنن و آخرشم یه تعدادی ازین کارگاههای عذاب آور هنرهای سنتیِ خالیبندی، مفتخوری، ریاکاری، عوامفریبی و غیره. هر چی از اینا خراب بشه شهرمون قشنگتر می شه و وقتی اینا خراب شد، خودبخود دنیای تازهای ساخته میشه. شک نکنید.
3. اگه دوست دارین، فکر کنین دهلچی هیچ پُخی نشده و یه آدم بدبختیه که داره از عقده خفه میشه. سرتاپاش پر از دمل چرکیه که هی سر وا میکنه. موفقیت هر کسی رو میبینه به گلوش چنگ میندازه، زبونش میزنه بیرون، چشاش ور میقلمبه؛ بیسواده، معتاده، شاگرد نونوا و شاگرد بنا و موادفروشه؛ راحت باشید. اما یه چیز یادتون نره: «ببین چی میگه، نبین کی میگه».
4. آخر از همه، ولی مهمتر از همه اینکه دهلچی به هیچکس به خاطر موسیقیش گیر نمیده، مگه اینکه باز پشت قضیه ادعاهای بیخود باشه. برای اینکه خیال همه در این سال نو و نوروز فرخنده راحت باشه: دهلچی موسیقی همۀ استادا رو، حتی اونایی که ازشون بیشترین پاچه رو گرفته و باهاشون تندترین شوخیها رو کرده، دوست داره. از اون هم بالاتر، به نقش ارزندهای که اونا در تاریخ موسیقی ایران ایفا کردن و باعث اعتلای موسیقی ایرانی شدن اعتراف داره و به همهشون احترام میذاره. دهلچی میخواد نشون بده که میشه دوست داشت و احترام گذاشت ولی برده و مونگول و آویزون نشد. اگه فضای موسیقی ما از پاچهخواری به پاچهگیری رو کنه استادای گرانقدر ما به اینکه فقط استاد موسیقی باشن رضایت میدن. بابا به خدا لازم نیست یه نفر واسه اینکه استاد موسیقی باشه علامه دهر و قبله عالم و آدم هم باشه. اگه اینو، هم استادا و هم آویزونای استادا بفهمن، دهلچی به بزرگترین هدف خودش رسیده.
دهلچی نوروز باستانی رو به همه تبریک میگه و سالی پر برکت و بدون پاچه برای موسیقی ایران آرزو میکنه. از اونجا که تو این دو هفته تعطیلات نه احتمالا کسی پاچه میده، نه دهلچی حال پاچهگیری داره (بالاخره تعطیلات حق همهست)، تا محموله بعدی، که بعد از ۱۳ فروردینه، بدرود.
تعطیلات خوبی داشته باشین.
به گزارش خبربذاری دهلچی، به نقل از برخی سایت های خبری «حافظ ناظری فرزند شوالیه آواز ایران پیشنهاد یكی از كمپانیهای موسیقی جهان برای خرید یك قطعه ۱۳ دقیقهای از ساختههای خود او را كه برای اولینبار صورت گرفته در ازای پرداخت ۷۵۰ هزار دلار (۷۰۰ میلیون تومان) رد كرد.» <لینک خبر> در راستای این خبر عبدالپریش چلپی از نوادگان مولانا نامهای به وی نوشت که در فرازی از آن آمده است: «حافظ جان هر چند حالات شما در خبر پراکنی و نیز استغنای طبع تان - که بی شک به ابوی بزرگوارتان رفته است - در این مورد ستودنی است اما بد نیست با عنایت به داستان کنیز و خاتون در دفتر پنجم مثنوی معنوی، پیش از اعلام این خبر تمام جوانب قضیه را از نظر می گذارندید...» قطابنا مادونا نیز که به مولانا ارادت تمام دارد، در واکنش به این رویداد همراه لبخند ملیحی گفت: «جیگرتو!»
این خبر حیرت تمامی آگاهان، غافلان، سفها و عقلای جهان را نیز برانگیخته و به تفسیرهای متعددی دامن زده است. برخی آگاهان معتقدند که واکنش حافظ جوان به این پیشنهاد با نمرههای ریاضیات او در سالهای دبیرستان بیارتباط نیست، زیرا بنا به گزارشهای موثق، وی همواره در شمارش اعداد بالاتر از ۱۰۰۰۰ مشکل داشته است. جمعی نیز این عمل را از سوی تنها نوازنده موجود در جهان که می تواند به یک اژدها جواب آواز بدهد، امری کاملا طبیعی دانستهاند. یک مقام بلند سهپایه تصریح کرد که اقامت هشتساله حافظ در آمریکا، کشوری که امروزه پرچمدار عرفان و مسک نفس و بیاعتنایی به جیفه دنیوی در جهان به شمار میرود، در تربیت او مؤثر واقع شده است. جمعی دیگر از آگاهان نیز پیش بینی کردهاند که شاید این روش جدیدی در تعیین بهای بلیط باشد. به این صورت که با فرض اینکه در کنسرت آیندۀ ایشان این قطعه اجرا شود و به فرض که مابقی قطعات نیز کاملا بی قیمت باشند و کنسرت در سالنی با ظرفیت ۴۰۰۰ نفر برگزار شود، بهای هر قطعه بلیط عبارت خواهد بود از تقسیم عدد ۷۵۰ هزار دلار بر ۴۰۰۰ که میکند ۱۸۷ و نیم دلار، یعنی چیزی در حدود ۱۸۷۵۰۰ تومان! این آگاهان ابراز نظر کردهاند که به هر حال قیمت بلیط کنسرت بعدی حافظ (که وی آن را پروژه سمفونی رومی نامیده است) بهزودی خیلی چیزها را روشن خواهد کرد.
البته اکثر کارشناسان این خبر را با مراجعه به شاخهای از هنرهای سنتی ایران توجیه میکنند که در جهان به Empty Closing Art) ECA) شهرت دارد. گفته میشود در تاریخ اساطیریِ این هنر، اول بار کیکاووس شاه ادعا کرد که یک میلیون کنیز دلربا به او پیشنهاد کردند که نوشدارو به رستم ندهد، اما او نپذیرفت و داد (هرچند کمی دیر). بعدها نیز شمس تبریزی ادعا کرد که پیشنهاد ۷۰۰ هزار دینار طلای مولانا را در ازای فاش کردن اسرار خود بر او رد کرده و به التماسهای مشار الیه به اینکه «بگو بگو اسرار من، اسرار من» وقعی ننهاده است. در دوره ی معاصر ادعای ردکردنِ بیش از ۴۰۰ هزار دلار گزارش نشده. تاکنون رکورددار این هنر یک پشمک فروشِ سر پل تجریش بوده که در سال ۱۹۸۱ میلادی پیشنهاد مبلغ فوق را که در ازای افشای راز تهیه پشمکهای او از طرف یک «کمپانی پشمک» بسیار متعبر در جهان به او شده بود رد کرد. احتمال بهرهگیری از هنر ECA به خصوص از این جهت تقویت میشود که هنوز روشن نیست چرا حافظ جوان نام این کمپانی خیلی معروف و معتبر را فاش نکرده و هیچکس هم از او نخواسته است فاش کند. بعید نیست این امر با آمارِ بالای خبربذاران و برداران و خبرخوانان گاگول در کشور ارتباط مستقیم داشته باشد.
قطعه ۱۳ دقیقهای مذکور مربوط به طرح بزرگی است که حافظ جوان درباره آن چنین گفته است: «پروژه سمفونی رومی همانطور كه از نامش پیدا است، تلفیقی از موسیقی غرب و شرق است (سمفونی نماینده غرب و مولانا نماینده شرق) این پروژه درواقع تلاشی است برای ساخت نوعی موسیقی كه هم اصالت و عمق موسیقی شرق را نمایان كند و همزبان تكاملیافته موسیقی غرب را همراه داشته باشد.» متاسفانه وی به اینکه همچون کنسرت سال ۱۳۸۰ در سعدآباد آیا شماره تلفن موبایل جدید خود را در انتهای برنامه برای حضار اعلام میکند یا خیر اشارهای نکرد اما درباره این «برنامه بزرگ» گفت که امید دارد این طرح نفس تازهای در فضای تكراری و بیتحرك موسیقی باشد.
لازم به تذکر است که تلفیق موسیقی غرب و شرق یک ایده کاملا بدیع و نوظهور و حقیقتا نفس تازهای است. این نفس تازه را شاید اولین بار هندل - پس از خوردن سیر و پیاز فراوان ـ با اپرای خشایارشاه (اپرا نماینده غرب، خشایارشاه نماینده شرق) کشید. موتزارت هم خیلی به اینجور نفس کشیدنها علاقه داشت و اپرای «ربودن از حرمسرا» (اپرا نماینده غرب، حرمسرا نماینده شرق) و مارش آلاتورکا (از این به بعد خودتان شرق و غربش را پیدا کنید) را به همین دلیل ساخت. در قرن نوزدهم هم خیلیها این نفس تازه را دوست داشتند. مثلا ریشارد اشتراوس پوئم سمفنیک «چنین گفت زرتشت» را نوشت و ریمسکی کورساکف سوئیت سمفنیک «شهرزاد» را و سن سانس اپرای «سامسون و دلیله» را. جالب اینجاست که در قرن بیستم هم نفسکش زیاد بود، مثل خاچاطوریان، امینالله حسین، فکرت امیرف، حاجی بیکاف، قاراقارایف و دهها «اف» دیگر که مدام نفسهای تازه تازه میکشیدند. الان در ایران هم صد سالی میشود که آهنگسازان ایرانی در راستای در کردن این نفس تازه زورهای مبسوط میزنند. به این ترتیب، آگاهان تأکید دارند که عوض کردن فضای تکراری و بیتحرک موسیقی با این نفس تازۀ سیصدساله ثواب بزرگی است که اجر اخروی آن بیشتر از ۷۰۰ میلیون دلار میارزد (توصیه میشود برای کنسرت مذکور ماسک اکسیژن به همراه داشته باشید).
عکسی که مشاهده می کنید متعلق است به ش.ن که حدود 40 سال پیش از روستای خود به قصد خوانندگی خارج شده و تا کنون به خانه بازنگشته است. لازم به ذکر است که وی خود را به نام های مستعاری چون "شوالیه"، "اژدها"، "یه سر دو گوش" و "مولوی شناس" معرفی می کند. بر اساس آخرین مشاهدات وی در 25 آوریل 2006 در یکی از دهات کالیفرنیا به نام اسکوندیدو به همراه فرزند خلفش آواز خوانده و طی این حادثه تمام حضار آن روز را در تقویم های جیبی خود با رنگ قرمز به نشانه "چه غلطی کردم" علامت زده اند. خواهشمند است توجه فرمایید که نامبرده به خبرنگار، میکروفن، جمعیت، پول اعم از سکه تراول و اسکناس، دیوان شمس، مثنوی معنوی، سفر خارج آلرژی داشته و در صورت مواجه با آن ها می تواند خطرساز باشد.
به دنبال ریزش سیل آسای نامه های محبت آمیز استادان موسیخی به دبیرخانه مرکزی دهلچی و افزایش احتمال خفگی دهلچی زیر بار این همه پیام کوتاه و دراز و خیلی دراز، و به منظور تحکیم روزافزون روابط مودت آمیز دهلچی و اتحادیه استادان از خود گذشته مقیم شهر هرت، ستون "نامرد! پس من چی؟" از این پس به عنوان پل ارتباطی دهلچی و این عزیزان راه اندازی میشود. "نامرد! پس من چی؟" صد و یک در صگ خالدار نظرات مستقل استادان را پوشش میدهد و "قضاوت همیشه با شماست"! این شما و این یادگار دوست!
"پس از سلام و عرض تهنیت به مناسبت انتشار آن وبلاگ وزوزین!
دکتری هستم شصت ساله از هاوایی. این جانب پس از زدن رکورد موریکونه در موسیقی فیلم (بیش از 100 فقره)، به دنبال شصت و یک سال پژوهش در متون هارمونی از ژان فیلیپ رامو تا آرنولد شوارتزنبرگ اخیرا به توفیق آن نائل آمده ام که کشور را به خودکفایی صد در صد در زمینه هارمونی رسانده و هر نوع وابستگی به سیستم های هارمونی اجنبی از قبیل سیستم های آلمانی، فرانسوی، روسی و آمریکایی را از ریشه خشک گردانم. اضافه می گردد هارمونی فوق کاملا کاربردی بوده و تجربیات ارزنده این جانب در سی سال اخیر گواه آن است که این هارمونی واقعا کار انسان را جلو می برد. البته واضح و مبرهن است که طرز کار اصلی این هارمونی در هماهنگی هایی است که کپی رایت آن تا ابدالدهر برای نگارنده محفوظ خواهد ماند.
اخیرا در نود و پنج هزار و هفتصد و شصت و پنجمین جلسه ای که از من دعوت شده بود تا مسایل موسیقی کشور را کارشناسی کنم، همکار دیرینه ام شجریان موضوع مهمی را به عنوان دستور جلسه مطرح ساختند: برگزاری جشنواره سازهای ابداعی ایشان <لینک خبر>. فکر کردم محال است چنین ضرورت مبرمی بدون کوشش های روشنگرانه دهلچی در جامعه احساس شده باشد. اینجا بود که به خود گفتم با دهلچی تماس گرفته بگویم" نامرد! پس من چی؟" ، کمی هم به ما بپردازید تا زمینه برگزاری جشن ملی "دهه کاربردهای هارمونی" فراهم شود ان شاءالله.
یادآوری می شود این جانب به خاطر سی سال نشسستن روی صندلی جلسات مدتی است به عارضه مزمن خواب رفتگی پاچه مبتلا هستم و رجای واثق دارم پاچه گیری های آن عزیز در بهبود مزاج مفید واقع خواهد شد. خلاصه مستندات پاچه گیری این جانب در 6000 صفحه کلاسه پرونده 1478/غ/23 به پیوست ضمیمه ارسال می گردد.
******
"بنده استادی هستم به حساب سالهای زندگی چهل و هفت ساله ولی به حساب سن هنری حدودا دویست و هفتاد هشتاد سالی دارم. من (کیوان ساکت) از دوران خیلی کودکی هنرمند شدم و به واقع پیش از تولد هنرمند بودم. والدین من (کیوان ساکت) بهترین و نمونه ترین والدین تاریخ بودند و هنر در خانواده ی من (کیوان ساکت) موروثی ترین بوده است. در چنین محیطی بود که من (کیوان ساکت) به دنیا آمدم. یادم هست حتی گربه ی خانه ی من (کیوان ساکت) وقتی پی پی می کرد آنقدر با نزاکت و تمیز و با شخصیت بود که روی آن را خاک می ریخت و بعدش هم دست و پایش را می لیسید.
من (کیوان ساکت) آن قدر خوب تار می زنم که نگو و نپرس. من (کیوان ساکت) تازه نقاشی و دوچرخه سواری و نجاری هم بلدم و بلکه در این حِرَف نیز سرآمد تمام بشریت می باشم. اولین سازی که افتخار آشنایی با من (کیوان ساکت) را داشت زنبورک و ملودیکا بود که من (کیوان ساکت) با آنها همان کاری را کردم که بعدها با تار کردم که البته افتخار آن تا ابد برای آن سازها باقی خواهد ماند. در همه ی جشن های مدرسه ام گروه موسیقی افتخار داشت که من (کیوان ساکت) همراهی شان کنم. بعد ها به دایی ام افتخار دادم و به کلاس تار او رفتم ولی وقتی دایی ام رفت و به جایش حمید متبسم آمد، من (کیوان ساکت) به او افتخار شاگردی ام را ندادم. من (کیوان ساکت) اصلا به طور مستقیم و راست راست از محضر هیچ معلمی استفاده نکردم و این موضوع کاملا و به وضوح از تار زدنم معلوم است خصوصا من (کیوان ساکت) نوعی ریز در تار می زنم که اگر کسی حتی یک نصفه نیمه معلم هم داشته باشد امکان ندارد این جوری ریز بزند.
بعدها من (کیوان ساکت) به شهر رفتم و در شهر به بنده پیشنهاداتی شد. در سال ۱۳۶۹ آقای مشکاتیان افتخار پیدا کرد که من (کیوان ساکت) را به گروه عارف دعوت کند. از همان موقع خیلی ها شانس دیدن من (کیوان ساکت) را پیدا کردند و من (کیوان ساکت) با بسیاری از هنرمندان آشنا شدم که باعث افتخار آن هنرمندان بود.
من (کیوان ساکت) با اینکه خیلی خیلی استادتر از همه ی استادان تار هستم نمی دانم چرا این قدر همه از لطفی و علیزاده تعریف می کنند. من (کیوان ساکت) در اتاقم آیینه ای دارم که هر وقت تار می زنم ازو می پرسم که چه کسی بهتر از همه تار می زند و آیینه جواب می دهد که خب معلوم است تو (یعنی «من» کیوان ساکت) بهترین تار زن دنیایی. این آیینه حتی یک بار هم جز نام من (کیوان ساکت) نام هیچ کسی را نگفته است. البته افتخار درک من (کیوان ساکت) هم خودش خیلی است که نصیب هر کسی نمی شود. حتی طوطی خانه ی ما، من (کیوان ساکت) را گاگانینی صدا می زند (که منظورش همان پاگانینی است) و من (کیوان ساکت) در حیرتم که چگونه حتی حیوانات هم گاهی خیلی چیزها را می فهمند و حتی بر زبان می آورند اما بعضی آدم ها نمی فهمند.
خلاصه که من (کیوان ساکت) خیلی من (کیوان ساکت) هستم به طوری که من تر (کیوان ساکت تر) از من (کیوان ساکت) کسی نیست جز من (کیوان ساکت). با این وجود فروتنی من (کیوان ساکت) زبانزد خاص و عام است و ذره ای منی (کیوان ساکتی) در من (کیوان ساکت) وجود ندارد. من (کیوان ساکت) همیشه دنبال این خواننده های مظلوم و بدبخت و جویای نام شهرستانی هستم تا کارهای جدیدی در شهرستانهای دور انجام بدهم و ضبط کنم که هم برای آنها خوب است هم برای من (کیوان ساکت). با این همه در شهر مردم خیلی افتخار آمدن به کنسرت من (کیوان ساکت) را درک نکرده اند ولی برای آقای لطفی شبی سه هزارتا چهار هزارتا به کنسرت می روند. لازم به ذکر است که این جانب می توانم در فاصله ی میان دو مضراب متوالی آقای لطفی صد و سی و سه بار تُرکیش مارش موزارت را از اول تا آخر بزنم و حتی رقص زنبور را از خود زنبور هم (حتی از نوع بهترین و سریعترین زنبورهای عسل آفریقایی) دویست بار سریعتر به انجام رسانم؛ با این حال حتی تالار وحدت را هم بدون رامیز قلی اف پر نمی کنم و حسرت برگزاری کنسرت در سوله انبار بزرگ کشور را باید بر دل داشته باشم.
اینجا بود که با خود گفتم نامرد پس من (کیوان ساکت) چی؟ امیدوارم دهلچی افتخار بیابد و پاچه ای از اینجانب بگیرد شاید کار ما نیز راه بیافتد.
یکشنبه 22 ذیالحجه سیچقان ئیل 1429 قمری – دیشب دو مجلس قنسرت داشتیم در انبار خانۀ مبارکه. الحق زیاد جمعیت آمد. با پنجشنبه و جمعه که هرکدام چهار مجلس بود، جمیعاً 10 مجلس شد، همه پر رونق. مایه رشک حاسدان شد. میرزا جواد ملعون را شنیدهایم از بخل عنقریب (در اصل: انغریب) است بترکد. بلیط را که معمولش 8 قران است 30 تومان معین نموده بودیم، تا 100 تومان هم با منت ابتیاع میکردند. دو پاس از شب گذشته جمعیت نشسته بود تحسین میکرد. از مجالس سینماتوقراف هم برداشتیم. صفرعلی برداشت، پسرعمۀ فخرالسادات شاگردمان. تا یک ماه دیگر مونتاج مینماید، آن را هم انشاءالله به قیمت خوب میفروشیم. روزنامهها با عکس و تفصیلات (در اصل: تفسیلاط) راپورت دادند. به حمدالله همه چیز به خوشی گذشت.
دوشنبه 23 ذیالحجه – این دهلچی ملعون باز وبلاغ گذاشته قنسرت ما را بیآبرو کرده. همهاش اباطیل (در اصل همه جا: عباتیل) است. مشتی جاهل نیز میخوانند تمسخر مینمایند. یا کار این میرزا جواد پدرسوخته است یا کار اینها که در صنعت به جایی نرسیدهاند دق دل خالی میکنند. اراذل و اوباشاند. فحاشی مینمایند. شاگردانمان هم جملگی تصدیق نمودند. حسنعلی را مأمور کردیم در وبلاغ قامنت بگذارد. میگویند خوب است، فایده دارد. فرمودیم فحش دهد. گفت به چه قاعده؟ گفتیم مختاری.
شب به میرزا جعفر کمانچهکش و آقا محمدعلی سنتورزن و عباسعلی ضربگیر تیلیفون نمودیم. گفتیم مراقبت اکید نمایند این اراجیف اشاعه نیابد. فرمودیم دسیسه است، فردا گریبان شما را هم میگیرند. جملگی تصدیق نمودند. قدری خیالمان آسوده شد.
سهشنبه 24 ذیالحجه – مرضیه شاگردمان قیمه بادنجان آورد، تعریفی نداشت. این فقره را حُکماً باید منور طبخ (در اصل همه جا: تبخ) نماید. این پدرسوخته هم مسبوق است دستپخت منور را میپسندیم، خواسته است همچشمی کند، توفیق نیافته. اتصالاً گفتهایم آش رشته را حلیمه باید طبخ نماید، مرغ و فسنجان را بلقیس، کوفته تبریزی را گلین و قیمه بادنجان را منور. این منور جامهدران را هم در هر دستگاهی باشد خوب از عهده برمیآید. مرضیه کرشمههایش خوب است. قیمه بادنجان نپزد.
چهارشنبه 25 ذیالحجه – شب حسنعلی آمد. ماشین قامپیوترش را آورد. از اینهاست که روی زانو میگذارند. انسان حیرت میکند از صنعت فرنگی. روزبروز ترقی (در اصل همه جا: طرغی) مینمایند ما در گل میمانیم. دهلچی را نشان داد. قامنت را درج نموده بود، لکن عبث. همۀ فحشها را برداشته نقطه گذاشته بود. حرامزاده است. قامنت را آبکش نموده، منتهی درجه الکن شده بود. ابداً فهم نمیشد کرد.
پنجشنبه 26 ذیالحجه – جعفرقلی امروز آمد. باز بدخلقی میکند. از اینکه نگذاشتیم در قنسرت جلوهفروشی نماید شکایت دارد. مجلس اول مأذون نموده بودیم پنجهای بزند، راه و بیراه زد. گفتیم اگر اصلاح نشوی، مجالس دیگر قدغن خواهیم کرد نزنی. گستاخی نمود، ما هم منع کردیم. تمام قنسرت تلخی کرد. حالا در آمده که شما مانع «شکوفایی» من میشوید. تغیر نمودیم که فکلی شدهای. «شکوفایی» چه صیغهای است. این مصطلحات را از فرنگیها میشنوی خیال برت میدارد. گفت فرنگی نیست، فارسی است. گفتیم هر گهُی هست، عمری است مضراب میزنیم چنین جفنگی نشنیدهایم. این سنت است. سینه به سینه به ما رسیده. از باربد تا به امروز آن را محافظت نمودهایم، حالیه تو میخواهی شکوفایی بزنی؟ این بدعتها در این موسیقی نیست. از این جفنگیات میخواهی قیتار و ویالون هست. برو فرنگی شو. تار تقدس دارد. مصنوع بشر که نیست، مخلوق حق است. شکوفایی و از این جفنگیات بر آن بزنی اهانت کردهای. از این فقره زیاده بیان کردیم. یقین داریم به خرجش نخواهد رفت.
جمعه 27 ذیالحجه – روز نحسی بود. حسنعلی خبر داد که میرزا جعفر کمانچهکش همه جا اباطیل دهلچی را تصدیق مینماید. انتشار داده که حرف حساب است. هیهات. دوست از پشت خنجر میزند. ما که رفیق گرمابه و گلستان بودیم. آنچه اره کشیدی و گوش خراشیدی تمجید نمودیم. حالیه عداوت مینمایی؟ نمک به حرامی میکنی؟ نهایت غصهدار شدیم.
امروز ملیحه هم برای مشق تار نیامد. میداند خاطرش را میخواهیم دوری مینماید. زیاد ناز دارد. تمام روز تب و تاب داشتیم. خاطر مشوش، جگر خون، دیده گریان. دستمان به مضراب نمیرفت. به قلم التجا نمودیم، بیتی به هم رساندیم:
ما که استاد مسلم بودهایم در زیرافکند *** عشق تو ما را دریغا ناگهان در زیر افکند
تمام روز به جهت این بیت تقلا نمودیم، آخر هم مرغوب نشد. لامحاله وزنش اشکال دارد، لکن صنعت تجنیس به کار بردهایم، خوب است. این شعرا چه مصیبتی (در اصل: مسیبط) میکشند یک غزل از آب درآورند.
شنبه 28 ذیالحجه – امروز برای دخل و خرجِ قنسرت آمدند. خلوت نمودیم. خوب مداخل کردهایم. قریب 250 کرور. گفتیم ما که به جهت مال دنیا قنسرت نمیدهیم. برای قبول حق است. گفتند پس سهمی به جهت امور خیریه و بهبودی وضع طرب در مملکت تخصیص دهید مأجور میشوید. حرامزادهها کیسه دوختهاند. دیدیم قافیه را میبازیم، درآمدیم که حُکماً چنین میکنیم، لکن فُرجه میخواهیم تا در امور تفحص (در اصل همه جا: تفهس) نماییم. سرشان را به طاق کوبیدیم. بمانند تا تفحص نماییم. خودمان یک اتول حسابی نداریم زیر پایمان، حالیه که مداخل کردهایم میگویند انفاق کنید. خیر. ما که بنا داریم یک ماقسیما بخریم. صنعت جاپون است. اعلی درجه ترقی کردهاند. از جرمانی سبقت گرفتهاند. یحتمل سفری هم به فرنگ میکنیم. قریب سه سال است پاریس را ندیدهایم. دلمان منتهی درجه لک زده است.
یکشنبه 29 ذیالحجه – امروز بلوا شد. شاگردانی که با ما در قنسرت بودند به طلب سهم آمدند. نمیدانیم از کجا خبر شدهاند ما چقدر مداخل کردهایم. یقین داریم کار این جعفرقلی است. همین روزها عذرش را میخواهیم. درآمدیم که این چه بدعت است. ما سنت داریم. شاگرد با استاد قنسرت بدهد، هم متعلم میشود هم مباهی. سهم نداریم. نزد قدما مسبوق به سابقه نمیباشد. این طریقت فرنگی است که چشم به مال دنیا دارد. هر چه هم در صنعت ترقی کند، همه ظواهر است. صنعتِ طربش هم به صنعت ما نمیرسد، به جهت اینکه بواطن را غفلت مینماید. جملگی تصدیق نمودند. بحمدالله غائله (در اصل: قاعله) ختم شد.
دوشنبه غُره محرمالحرام – امروز دهلچی وبلاغ گذاشته انگشت به میرزا جواد رسانده است. زیاد مزه داشت. رودهبر شدیم. متصل به یادش میفتادیم خنده میکردیم. انصافاً حقیقت نوشته است. فرمودیم شاگردان جملگی رؤیت نمایند، بلکه چاپ نموده انتشار دهند. یقین شد کار میرزا جواد و شاگردانش نیست. حالا کار کیست؟ نمیدانیم. هر که هست طبعی دارد، اگرچه در خصوص ما اباطیل به هم رسانیده بود.
به کوشش حسنعلی فشارکی
شاگرد
مسلط به تایپ فارسی و لاتین، احاطه کامل به تمام منابع اتنوموزیکولوژی به زبان های اصلی، ترجیحا استاد دانشگاه، با سابقه کاری و ضامن معتبر برای تالیف کتب علمی برتر نیازمندیم
دفتر مطالعاتی استاد محمدرضا درویشی
------------
دعوت به همکاری
به چند "به ظاهر استاد" ِ موسیقی با آشنایی به پز استادی، مسلط به خرافه بافی و رانت خواری، با سابقه کاری در هر جایی که نباید بود، فوری نیازمندیم
گروه موسیقی فرهنگستان هنر
------------
به یک داماد خوش تیپ یا عروس خوشگل ِ منظم و مرتب، مناسب برای خانواده ای هنرمند، با صفا و بی ادعا، مسلط به تایپ لری،
جهت استخدام رسمی در گروه موسیقی دانشگاه تهران نیازمندیم
درویش رضا منظمی
------------
استاد بی کار
بدون تسلط به ساز تخصصی، آشنا به سمبلیزاسیون کلاس، مسلط به سر کار گذاشتن دانشجویان، برای تدریس در دوره های فوق لیسانس دانشگاه هنر نیازمندیم
------------
مهندس عمران
با سابقه کار در ساخت تونل، مترو و راهروهای زیرزمینی، با ضامن معتبر، گواهی تاییدیه از فرانسه، جهت کار در یک سازمان زیرزمینی نیازمندیم
داریوش صفوت
------------
به یَک تـَعدادی مَحمد رَضا لطفی، پرویزَ مَشکاتیان، حسیـَنَ علیزاده و مَحمد رَضا شجرَیان به جهت راه اندازی یَک جرَیانَ کذایی ِ اَحیایَ فرهنگی در مَرکزَ حفظ و اشاعَۀ موسیقی ِ کـَشور افغانـَستان نـَیازمندیم.
حامد کرزای
------------
به متخصص امور مذهبی و ادیان، مسلط به تاریخ اسلام، با آگاهی از شخصیت های تاریخی مذهبی، آشنا به لابی های دولتی و فرم سونات تا قبل از بیست و هشتم صفر نیازمندیم
شاهین فرهت
------------
مونتاژکار حرفه ای
مسلط به موسیقی های جهان، آشنا به میزان نا آگاهی جامعه موسیقی ایران، با تبحر در پارتیتور نویسی و ارکستراسیون، برای ساختن قطعات بکر و نو در موسیقی ایران نیازمندیم، اشخاص با شباهت ظاهری به دیمیتری شوستاکویچ در اولویت قرار دارند.
کمپین رفاقتی رقابتی "عصیان- کلیدر"
------------
به تعدادی پاچه گیر مسئول، متعهد به اخلاق حرفه ای، بی علاقه به زندگی شخصی افراد، به دور از عقده های معمول و مرسوم، دست به دوربین یا ضبط صوت، برای ثبت پاچه دادن های اهالی موسیقی و ارسال به ما نیازمندیم
دهلچی
۱- از اساتید زیر به کدامیک بیشتر علاقمندید؟
الف - استاد شریف لطفی
ب - استادان دیگر
ج - ب صحیح است
د - ج صحیح است
۲- کدام یک از موسیقیدانان زیر خداییش برازنده لقب استادی است؟
الف - هوروویتز
ب - جیمز گالوی
ج - داوید اویستراخ
د - استاد شریف لطفی
۳- چه کسی موسیقیدان برتر سال ۲۰۰۳ شده است؟
الف - مایسترو شریف لطفی
ب - غضنفر پشت کوهی
ج - تقی ضرابی
د - نظرلی اشتوکهاوزن
۴- کدام استاد بود که موسیقی کلاسیک غرب را جهانی کرد؟
الف - استاد موزارت
ب - استاد بتهوون
ج - استاد شریف لطفی
د - استاد باخ
۵- چرا استاد شریف لطفی فردی بی نظیر و استثنایی است؟
الف - چون به ما سلفژ یاد می دهد.
ب - چون به ما فوق لیسانس می دهد.
ج - چون به ما موسیقی علمی - جهانی یاد می دهد.
د - هیچ کدام
۶- چرا موسیقی ایرانی علمی و جهانی نیست؟
الف - چون در موردش مقاله و کتاب کم نوشتند
ب - چون دیاپازون کوک نمی شود
ج - چون اروپایی نیست
د - چون شریف جون میگن
۷- در مقطع لیسانس، دانشجوی کدام دانشگاه بودهاید؟
الف - دانشگاه هنر
ب - دانشگاه سوره
ج - دانشگاه گیلان یا شیراز
د - دانشگاه تهران بودم ولی به جان مادرم الآن توبه کردم
۸- رکورد سلفژ گام شور کروماتیک در حالت پشتک - بالانس، چه قدر و متعلق به چه کسی است؟
الف - ۳ ثانیه، مایسترو ش.لطفی ۲۰۰۳
ب - [دور دنیا در] هشتاد روز، نظرلی اشتوکهاوزن
ج - به سرعت نور، کیوان ساکت
د - زمان نامعلوم، تقی ضرابی
۹- به کدام مدل مو بیشتر علاقمندید؟
الف - موی مجعد فلفل نمکی
ب - موی بلند سفید
ج - موی ژولیده
د - موی رنگ شده ی آلن دلونی
۱۰- کدام استاد علمی تر از بقیه است؟
الف - استاد شیر محمد اسپندار
ب - استاد شریف لطفی
ج - استاد سرور احمدی
د - استاد عاشیق قدرت
۱۱- کشف مفهوم جهانی "جاذبه" مدیون چه کسی است؟
الف - استاد اسحاق نیوتن
ب - استاد کامله آنجلینا جولی
ج - استاد کامل برد پیت
د - مایسترو ش.لطفی ۲۰۰۳
۱۲- دوست دارید پس از فارغ التحصیل شدن در دانشگاه هنر چه پستی داشته باشید؟
الف - مسؤول گروه های فوق لیسانس موسیقی در دانشگاه سوره
ب - با توجه به تخصص بنده در بوق نوازی، مدرس سلفژ
ج - مدرس پروازی دانشگاه شیراز
د - مدیر گروه موسیقی دانشگاه گیلان
۱۳- آیا فکر کرده اید به همین کشکی هاست؟
الف - مگه نیست؟
ب - می خواهید بزنید زیر قولتان؟!
ج - خیر، وفاداری شرط اصلی است
د - ما کوچک تر ازین حرفهاییم
۱۴- کدام گزینه برای عبارت علمی - جهانی "بوق بزن برو جلو" صحیح می باشد؟
الف - بوق که زدی استاد دانشگاه می شوی
ب - بوق بزن تا کامروا شوی
ج - ریز می بینمت
د - با بوق زدن رتبه کنکور خود را افزایش دهید
۱۵- برای اکومپانیمان گام شور سی دوبل سری، کدام ساز مناسب تر است؟
الف - کنتر بوق ر سری
ب - تمبک فا کرن
ج - جغجغه کروماتیک
د - خب بگو جا نداری، می خوای بپیچونی دیگه!
۱۶- اگر من در دانشگاه هنر قبول بشوم پایان نامه ام را با ... خواهم گرفت؟
الف - استاد شریف لطفی
ب - استاد شریف لطفی جون
ج - استاد جناب آقا شریف خان لطفی
د - حضرت استاد جناب شریف خان جون مایسترو لطفی آقا
مناسب برای: احساس پوچی، بی هویتی، سرگردانی و بلاتکلیفی، افسردگی ناشی از فقدان استعداد، کف کردن شدید دهان در هنگام استفاده از سیستم عصبی و مشخصا مغز، عدم توانایی در انجام محاسبات استدلالی (چیزی در حد دو دوتا چهارتا)، احتباس ادراک، مشاهده انواع تاول و کورک بر روی پوست در هنگام ارائه نظر مستقل و شخصی
شرح:
(Hanging Method) بهترین روش شناخته شده برای آن گروه از شاگردانی است که به طور مستقل دلیلی برای موجودیت خود نمی یابند. روش Hanging در کمترین زمان شاگرد را به یک استاد موسیقی آویزان و به زندگی امیدوار کرده و نیز به تمام مشکلات ناشی از بیماری پایان می دهد.
برای موفقیت این روش، اصلا لازم نیست استعداد موسیقی درخشانی داشته باشید. برعکس، از آنجایی که هرچه خنگتر باشید محکمتر آویزان میشوید، شانس درمان با افزایش میزان استعداد موسیقی کاهش مییابد. فراموش نکنید که این مساله دو طرفه بوده و اربیتال های خالی بندانۀ استاد نیز به سمت شاگردان خنگ بیشتر متمایل می گردد. درست به همین دلیل، قبول شدگان در انواع آزمون های «مونگول شناسی» در تمام گرایش ها - با امتیاز حداقل 98 از 100 - و نویسندگان وبلاگ هایی چون "جانم فدای استاد"، "همه چیزم استاد" و یا "پیش مرگ استاد" از شانس بیشتری برخوردارند. در این روش، استاد موسیقیای که باید به او آویزان شوید برحسب روحیات شما انتخاب میشود. برای این کار آزمایش هایی مناسب نظیر الکترو اسکُل گرافی (EOG)، سنجش نقطه ذوب شاگرد در استاد (Student Melting Point (SMP و نیز تستهای دقیقی برای پاسخ گویی تهیه شده که شما را در یکی از انواع داوطلبان زیر دستهبندی میکند:
1. علاقمندان به کشف ارتباط میان عرفان و استریپتیز از طریق قصص و حکایات مربوط به استحمام اساتید قدیم با لیف و صابون
2. علاقمندان به دانستن جای لیلی (چه خودشان مکان داشته باشند چه نداشته باشند، و چه لیلی در اوکراین باشد چه در اشنویه)
3. علاقمندان به کشف ارتباط میان تمپوی موسیقی و گشادی و تنگی محل اجرا با اتکا به آخرین دستاوردهای علمی و آکوستیکی قرن پانزدهم میلادی
4. علاقمندان به جوابهای حاضر و آماده برای همه معضلات بشری از زمان آدم و حوا تا باراک اوباما
5. علاقمندان به چیزهای جهانی، از قبیل موسیقی جهانی، ساز جهانی، آواز جهانی، گام جهانی، آرپژ جهانی، جام جهانی، بانک جهانی، تجارت جهانی و غیره
6. علاقمندان به تجزیه و تحلیل ردیف موسیقی ایرانی با استفاده از ورد و جادو، فال قهوه، فال حافظ، فال گردو، با اتکا به سطحی ترین دستاوردهای ستارهشناسی، زمینشناسی، میکروبیولوژی، همیوپاتی، حکمت انسی، مهندسی ژنتیک و نانو تکنولوژی
7. علاقمندان به برتری صفیالدین بر فیثاغورث، عبدالقادر بر هلمهولتز، اسحاق موصلی بر بتهوون، مرتضی نیداود بر فیلیپ گلاس
8. علاقمندان به برتری نفرهای دوم بر نفرهای اول در بند فوق
9. علاقمندان به Meta X، Meta Large، Meta XLarge، Beta Max، Alfa Romeo، Omega 3
10. علاقمندان به اجرای آثار موتزارت با تار، آثار باخ با سرنا، آثار واگنر با تمبک و آثار اشتوکهاوزن با دونلی
11. علاقمندان به اجرای ردیف آقا حسینقلی با ارکستر سمفونیک، رنگهای شهنازی با جَز بَند، «مستُم مستُم» با کوارتت زهی و «پپو سلیمانی» با کوئینتت بادی
12. علاقمندان به شناختن تأثیر هنرمندان اصفهانی (از ارحام صدر تا حسن کسایی)، بر سیر تحول هنرها از انسان نئاندرتال تا همو ساپیَنس ساپیَنس
13. علاقمندان به شنیدن حقایق تاریخی درباره اختراع هارمونی، کنترپوان، ارکستراسیون، سمفونی و اپرا توسط ایرانیان در هزاره سوم قبل از میلاد مسیح و دزدیده شدن همه آنها توسط اروپائیان در هزاره دوم بعد از میلاد مسیح
متخصصان Hanging Method برحسب اینکه به کدام یک از این دسته از داوطلبان تعلق دارید استاد شما را انتخاب خواهند کرد، و باید این مژده را به شما بدهیم که جای هیچ گونه نگرانی نبوده و برای همه موارد فوق استاد به اندازۀ بیش از کافی وجود دارد.
Hanging Method در مرحله نخست با هنگ کردن مغز شما آغاز و سپس شما را به طرز مؤثری به استاد مربوطه هنگ (آویزان) میکند. لازم به یادآوری است که استفاده کنندگان از این روش باید از همان ابتدا انتخاب کنند که میخواهند به کجای استاد آویزان شوند. برای انتخاب بهتر، می توانید از تلفن گویای "صدای آویزش" استفاده کنید که به صورت شبانه روزی شما را با مشاورینِ Hanging Method مرتبط ساخته در جریان آخرین تغییرات آویزگاه های اساتید قرار میدهد.
با این روش شما به تدریج شخصیت خود را از دست میدهید و به انسان تازهای مبدل میشوید. دیگر دوران پرسشهای یأس آمیزی مثل «من چرا به دنیا آمدم؟»، «من چرا مهندس نشدم؟»، «آیا من فنچولم؟»، «چی می خواستم، چی شد؟»، «آیا من اسکل به دنیا آمدهام؟» و غیره به سر خواهد رسید. شما تا زمانی که به استاد آویزان میمانید (برای همه عمر High Hanging Method توصیه می گردد) به زندگی امیدوار بوده خود را موجودی مفید و مهم احساس کرده و دیگران را کاملا فاقد ارزش می پندارید (اِدم ِ ارزش از فواید این روش درمانی است).
برای کسب نتایج هرچه مطلوبتر توصیه میشود از خواندن کتابهای موسوم به «علمی»، بالا بردن سطح فهم و شعور خود و به خصوص از فکر کردن اکیداً خودداری نمایید.
-------------
دکتر دهلچی
راهنما و مشاور پزشکی بالینی
فوق تخصص بیماریهای شایع و واگیر دار شاگردان و استادان موسیقی
"ربنا آتنا اخضر العیون و البلوند الزُلوف حتی یعرفنا الاساتید الموسیقی الفاخر بالمایستر او المتوسط الویولونون لالکلیدر او عصیان"
ترجمه:
خداوندا به ما چشم آبی و گیسوان طلایی عطا فرما تا (مگر) اساتید موسیقی فاخر ما را به (عنوان) مایستر یا نوازنده متوسط ویولن برای (اجرای) کلیدر یا عصیان بشناسند.تفسیر:
فرازی است از مناجات "تعقیبات الکییفیه" و به دوره ای باز می گردد که استادان موسیقی برای ضبط کردن هر چیز از صدای کودکان عزیز و جشن های خانوادگی شان گرفته تا انواع موسیقی به بلاد تازه به فقر خود پی برده می رفتند و در آن جا تمام خدام از چشمان آبی و زلف طلایی برخوردار بودند. گروهی از مؤمنین بومی از این فعل رنجیدند و حاجت به اقطاب و مشایخ طرب بردند. مشایخ به صبرشان خواندند و دعایی مرقومه کردند تا در وقت بهت و منگی بخوانند. شروع مناجات از این قرار باشد و بیش از آن بر طالب است که خود بیابد:
"الهی لاتؤدِبنی بالعُیون المشکی و زُلفکی اَسوَدی و لا یُوَلو ِلـُنا فی ید الاساتید القوم فی الهذا الیوم کذالک حِمار فی الحِمار فی کل الامور ... "
(ترجمه: پروردگارا، ادب مفرما مرا به چشمان سیاه و زلف های سیاهم و ول نفرما ما را در دست استادان قوم در چنین روزی که باشد خر تو خر همه امور)
کنسرت پژوهشی مجید کیانی با عنوان "نگرشی بر غم در موسیقی ایران" 11 بهمن ماه ساعت 18 در فرهنگسرای نیاوران برگزار می شود." <لینک خبر>
- استاد مربوطه: دهلچی..............................- سال تحصیلی: محرم صفر 1430 هـ ق
- لطفا در این قسمت چیزی ننویسید: چشم!...........- پس چرا نوشتید؟ فقط اطاعت امر کردم
خیلی خوب،
با توجه به این که کنسرت های استاد مجید کیانی اصلا تکراری نیست، و با توجه به این که ضمن کوری چشم بد خواهان کنسرت "نگرشی بر غم در موسیقی ایران" فقط و فقط 139 بار تکرار شده و استاد عهد کرده اند که اگر یک بار دیگر موفق به رویت خود در آینه شدند 100 بار دیگر هم این تحقیق بکر را اجرا کنند، و با مورد نظر قرار دادن این مسأله که استاد در این برنامه از نوحه های مراسم عزاداری محرم و صفر استفاده می کنند، و با در نظر گرفتن هم زمان این نکته که حداقل یک جمعیت 250 نفره مونگول وجود دارد که هنوز نفهمیده اند موسیقی ای که دوست دارند غم انگیز است یا فرح انگیز، و البته این جمعیت نابغه حاضر است 200 بار دیگر هم برای پی بردن به این راز آسمانی بلیط بخرد و برود برنامه فوق را ببیند، و با امعان نظر به این نکته مهم که این برنامه فقط در برمه و بورکینافاسو و آلاسکا اجرا نشده است و احتمالا مردم این مناطق همچون مردم عزیز و موسیقی شناس دارفور و زیمبابوه به خاطر خلاء ناشی از درک این مسالۀ مهم با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، و با عنایت به این که هنوز تعداد خمیازه های حضار در برنامه به حد نصاب مورد نظر استاد نرسیده است، و با توجه به اختصاص فرهنگسرای نیاوران به عنوان ساختمان شماره 709 سازمان بهزیستی کشور (معاونت بیماران خاص)، و با نگاهی به خودتان به عنوان احتمالا یک انسان عادی به پرسش های زیر پاسخ دهید:
1- چرا شما اینقدر خنگ هستید که هنوز نمی دانید موسیقی تان غمگین است یا شاد؟
الف) چون استاد را دوست دارم
ب) چون این مساله خیلی آسمانی است
ج) چون دشمن مدام نشسته و توطئه می کند که این موسیقی غم انگیز است و گویا این مشت های محکم ما هم هنوز به دهانش آن جورها که باید نخورده است
د) چون لذتی که در حماقت هست در فضیلت نیست
2- فکر می کنید تکرار بعدی این برنامه کی و کجا باشد؟
الف) با توجه به علاقه استاد و خانواده محترمشان به کهکشان ها، یک ماه دیگر در ایستگاه فضایی بین المللی
ب) تابستان آینده در سواحل فرهنگی معنوی تایلند
ج) فرهنگسرای نیاوران حق مالکیت کامل و انحصاری این برنامه را برای تمام مناسبت ها از استاد خریده است
د) با توجه به بستری شدن تعدادی از دوستان در آسایشگاه های روانی، هفتۀ بعد، در مجموعۀ فرهنگی هنری "امین آباد"
3- به نظر شما چرا از این برنامه بیش از 100 بار فیلم برداری شده است؟
الف) می خواهند تغییرات اکوسیستم چغندران 250 نفره را مورد بررسی قرار دهند
ب) خودشان هم از مونگولی این 250 نفر متحیر شده اند و به عنوان یکی از عجایب خلقت آن را ثبت می کنند
ج) چون فیلم بردار اگر فیلم برندارد پس چی بردارد؟
د) چون اگر کسی خواست بگوید که این موسیقی غمگین کننده است 500 سی دی مختلف باشد که توی سرش بزنیم
4- شما چند بار تا به حال به این کنسرت رفته اید؟
الف) متاسفانه من فقط 138 بار این حرف ها را شنیده ام، شرمنده ...
ب) استاد ناف بنده را با این برنامه بریده اند و جایش هنوز درد می کند
ج) به خاطر ناراحتی اعصاب و تجویز پزشک، من باید همه برنامه های خواب آور را بروم
د) من تازه مونگول شده ام و از این به بعد می روم
5- چرا این تحقیق چیز جدیدی ندارد؟
الف) مگر تحقیق باید چیز جدیدی داشته باشد؟
ب) چون بیشتر "ته دیگ" است تا "تحقیق"
ج) اتفاقا دارد، و من خودم همان چیز ِ جدیدم
د) میدانم اما نمی گویم
6- به نظر شما چه کار کنیم استاد بفهمند که این تحقیق بی مورد است؟
الف) خودشان را وادار کنیم فقط دو سه بار بیایند همین برنامه را ما اجرا کنیم ایشان گوش کنند
ب) یک جلد کتاب "موسیقی تعزیه" دکتر مسعودیه را برایشان کادو ببریم
ج) درآمد کنسرت را پیشاپیش تقدیمشان کنیم
د) حیف نیست؟ پس ما دیگر کنسرت چه کسی برویم؟؟
7- می خواهم سوال اول را باز از شما بپرسم آماده هستید؟
الف) آخ جون سوال تکراری
ب) بله من به عنوان یکی از آن چغندران برای هر حرف تکراری آماده هستم
ج) مگر مرض دارید؟
د) نه صبر کنید دارم آماده می شوم
8- خوب این هم سوال اول ...
الف) کو؟
ب) مرسی
ج) چون امکانات نبود
د) گفتید سوال چندم؟
9- خداییش رفتید سوال اول را خواندید؟
الف) بله
ب) نه! فقط یک نگاه انداختم
ج) نباید می رفتم؟
د) من به این سوال جواب نمی دهم تا فکر نکنید مونگولم
نمایندگی مجاز ردیف "میرزا حسینقلی" با مدیریت داریوش پیرنیاکان در خدمت شماست. انجام کلیه امور از جمله تنظیم مضراب، تعویض ردیف، صداگیری، افزایش حجم موتور برای دورۀ عالی، نصب آژیر و دزدگیر و سنسورهای حسینقلی و غیره. نمایندگی هیچ کجا شعبه ندارد.
-----------------
پنچرگیری، رگلاژ و تیونآپ ردیف "میرزاعبدالله" با مدیریت مجید کیانی، تعمیرگاه مادر تهران به همراه بیش از هزار و دویست شعبۀ مهربانتر از مادر در کلیۀ نقاط کشور، هر لحظه و هر جا در خدمت شما. پنچریهای ردیف میرزا عبدالله شما را از دو "اشاره" تا "هفت دستگاه" در اسرع وقت تعمیر می کنیم. با ضمانت تا 2.000.000 کیلو مضراب کارکرد و خدمات پس از فروش اجباری.
-----------------
تئاتر بهمن؛ هیجان، لذت، خوشی و شادی را در محیط موسیقی تجربه کنید! به کارگردانی و بازی بینظیر ستارۀ نمایشهای ژانگولر، بهمن رجبی. محلی برای کنار گذاشتن غصهها و تخلیۀ عقدهها و سرکوبهای دوران شاگردی شما. تئاتر بهمن شبهای خوشی را برای شما و بستگان درجه یکتان فراهم می آورد. ورود اطفال زیر 21 سال ممنوع است.
-----------------
"آسایشگاه بدبار" (باربد سابق)
قابل توجه اهالی موسیقی، سازمانها، شاگردان، دوستان و آشنایان، نزدیکان و خانوادههای محترم بزرگان کهنسال موسیقی کشور،
آیا جانتان به لبتان رسیده است؟
آیا استاد ول کن معاملعه نیست؟
دیگر توانتان تمام شده است؟
آیا بیش ازین نمی توانید مدارا کنید؟
اصلا نگران نباشید، "استاد" را به ما بسپارید.
آسایشگاه بدبار با مدرنترین تکنولوژی شبیهسازی روز با فضایی دلپذیر و آرام و رباتهای هوشمند و زیبای شاگردنما و آشنا به موسیقی در خدمت استادان به ته خط رسیده و سمج موسیقی کشور میباشد. همراه با تالار اجرای کنسرت برای کارهای بازسازی، استودیوی شبیهسازی شده به سبک قدیمی، زمین والیبال، ایجاد کلاسهای سرکاری برای استادان، شبیهسازی جو انقلاب، رادیو و تلویزیون ملی، برنامۀ گلها، جشن هنر شیراز و یا هر فضای مورد علاقۀ استاد، همراه تیم روانشناسی و پزشکی خبره.
-----------------
خلق و تنطیم انواع سرودهای ملی، وطنی، مارش، عزا و ... ویژۀ کشورهای تازه استقلال یافته و گروههای استقلال طلب و شورشی در همه جای جهان. سفارشات شما در کمتر از بیست و چهار ساعت انجام خواهد شد.
دکتر حسن ریاحی
-----------------
اگر به بالای 60 رسیده اید
اگر دیگر در خود توان هیچ کاری نمی بینید
اگر حرفهایی دارید که دیگر در خانه نمیشود بیان کرد
اگر روزها را بدون هیچ هیجان با سختی به شب میرسانید
اگر طبق تجویز پزشک، خوردن میوهجات فصل برای سلامتیتان ضروری است
اگر حقوق بازنشستگیتان کافی نیست
اگر برای تمرین امضا و نقاشی، انگیزه و مواد و مصالح لازم را در دسترس ندارید
اگر به آشنایی با مدیران سه ماه یکبار ِفرهنگی علاقهمندید
اگر در آرزوی سالی یکبار چاپ عکس خود در روزنامه، دل پیچه گرفتهاید...
عضو یکی از صد شورای هنری موسیقایی بی ثمر ما بشوید
ستاد هماهنگی تمام نهادهای دارای شورای موسیقی کشور
-----------------
موفقیت دور نیست
با ساختن یک سمفونی برای 124000 گزینه موجود چند شبه میلیونر شوید
انجمن هادیان سوراخ دعا
-----------------
موفقیت دور نبود، نزدیک تر هم شد
با بازخوانی مردانۀ ترانههای زنانه از سر شب میلیونر شوید
باز هم انجمن هادیان سوراخ دعا
-----------------
پول از شما، دستمال از ما
پیمانکاری هر گونه سمفونی مناسبتی، متناسب با قطر سوراخ دعا،
با تضمین استفاده از سوت به روش "بوی پیرهن یوسف"،
در کمترین زمان پذیرفته می شود
مجید انتظامی
-----------------
فاطمی
موقعیت اداری، کلنگی، بر ِ خیابان، 300 متر زمین، 150 متر زیربنا، 3 خط تلفن، برق سه فاز، با خدم و حشم، مناسب علافی
تماس تا 12 شب - مستقر در محل - سریر
2-66917711
-----------------
زعفرانیه
بهترین ِ منطقه - فقط بنجل پسندان - طراحی جواد - سالن اجتماعات گل و گشاد، مناسب جشنواره ها و همایشهای آبکی – با سخنران و گروه موسیقی ثابت - اجاره به شرط تملیک یا در اختیار - با واسطه و لابی - فوری
مجموعه فرهنگی هنری آسمان فرهنگستان هنر
-----------------
ملک از شما، چمن از ما
نصب چمن مصنوعی بدون پرداخت گمرکیهای مرسوم، در کوتاهترین زمان
ایرج نعیمایی
عضو گروه موسیقی فرهنگستان هنر و رییس گروه هنرهای سنتی همان جا
-----------------
چرا خارج؟! چرا غیر علمی؟! اصلا چرا ایرانی؟! چرا؟! جهانی باشید همراه ما، کلاسهای آمادگی کنکور موسیقی پایۀ لیسانس و فوقلیسانس با مدیریت استاد شریف لطفی. آموزش کلیه دروس با ربط و بیربط با موسیقی. 100% تضمینی، شهریه پس از دریافت مدرک.
-----------------
خریدار کاغذ باطله
بولتنها، بروشورها و مقالات علمی سمینارهای موسیقی شما را خریداریم، در تمام نقاط ایران، فقط با یک تلفن
اصغر آقا لبو فروش
فرهنگ اصطلاحات و ادبیات نوین موسیقی ایران، 10 جلدی( 4000 صفحۀ گلاسه)، قیمت با جلد زرکوب اعلا : 200000 تومان
نویسنده: داوود گنجه ای
در این اثر نویسنده تجربه های گرانبهای زندگی پر بار هنری خود را در ارتباط با ادبیات گفتاری در حیطۀ موسیقی ایرانی به خواننده منتقل می کند. در این کتاب می خوانیم:
- شناخت اصطلاحات مهم و کلیدی به همراه ادبیات کار راه بنداز در سازمان های دولتی و غیره دولتی مرتبط با موسیقی.
- آموزش جملات و کلمات قصاری که در طرفة العینی به طور همزمان چندین نقطه در بدن حریف را مورد حمله و سوزش شدید قرار دهد به طوری که فرد مورد نظر تا پایان عمر همه جا و همه وقت از شما با عنوان استاد عالیقدر یاد کند.
- آگاهی از منابع، روش ها و چگونگی تهیه خرج کفن و دفن و برگزاری مراسم ختم آبرومندانه برای هنرمندان.
- آشنایی با ضرب المثل ها، متل ها، کنایه ها، زخم زبانها، فحش ها و بد و بیراه هایی که هر موسیقی دانی برای تنازع بقا و ادامه ی حیات هنری خود در کشور شعر و گل و بلبل باید بداند.
- معرفی روش های خاص سخنوری در جلسات ِ مربوط به امور موسیقی که بتوان با آنها ضمن خوردن بیشترین مقدار چای و شیرینی و میوۀ روی میز جلسه و با صرف کمترین انرژی، حرف خود را (ولو بی منطق و غلط) به کرسی نشاند و طرف مقابل و مخالف را (با همه منطق و درستی نظر) مات و وادار به سکوت کرد.
- آشنایی با روش هایی که بتوان به لطایف الحیل جلسه را از موضوع اصلی خارج و بی نتیجه ختم کرد آن هم با خنده و خوشی و طوری که حاضران همچنان تا مدت های مدید خیال کنند که چه جلسۀ مهمی برگزار کردند و چه کارهای لازمی که نکردند و بسیاری نکات تازه و آموختنی دیگر.
کتاب همچنین ضمیمۀ مفصلی دارد از نشانی مکان هایی که ممکن است در آن جاها جلسه ای، همایشی، سمیناری و خلاصه سفره ای برای دلسوزان فرهنگ و هنر پهن باشد؛ که به پیوست است.
تاریخ موسیقی معاصر ایران، در قطع رقعی (20 صفحه کاهی)، قیمت: 10 تومان (همراه سه بسته دستمال کاغذی رایگان)
نویسنده: مرحوم ابولچپ بیحقی
درین کتاب با وقایع تاریخی موسیقی معاصر ایران و تاریخ سازان آن - با عرض تآسف- آشنا می شوید. به جز اهالی موسیقی این کتاب برای علاقمندان در موضوعات ذیل نیز پیشنهاد می گردد: مصیبت خوانان و روضه خوانان و خانم های جلسه ای، دوستداران رمان های نهیلیستی، خوانندگان کتاب های آگاتا کریستی، طرفداران برده داری و نژادپرستی و طالبانی ها و نئونازیها، روانکاوها و روان پزشکها، سادیسمی ها و مازوخیستها و همچنین گدایان و متکدیان محترم سر چهار راه ها و کسانی که در قبرستان ها شب های جمعه به درآوردن اشک مردم داغ دیده اشتغال دارند. مطالعه ی کتاب برای بیماران قلبی و خانم های باردار اکیدا قدغن است.
برادر جان بر کف و دست به سینه
استاد ِ پای ثابت ِ همه شوراهای میوه خوری موسیقی کشور
دکتر محمد سریر معروف به "مرد عنکبوتی"، دامت همه جا پهن
انتخاب ِ ناچار شما، به مدیریت عامل خانه موسیقی که 9 سال است با "من بمیرم" و "غلط کردم" و "ببخشید صدای بچه ها می آید" و "بفرما بلیط مجانی"، هم چنان استوار سر جای اولش در جا می زند، را تبریک گفته و همانند خداوند منان مطمئنیم که حضور سبز غیر قابل هَرَستان در این خانه مانند تمام پاتوق های دیگر هر روز بی اثر تر از قبل خواهد بود. امید که این فرصت را نیز همچون گذشته در آب حل کرده و با خیال راحت به خنثی سازی جریان های مدنی موسیقی بپردازید.
امضاء 7993 نفر عضو - غیر از هیات مدیره - خانه موسیقی
سه ماه از صغیر و کبیر پاچه بگیری و آخ از کسی نشنوی! مشکل از دندان دهلچی است یا پاچۀ آهنین استادان؟ سه ماه یک کله بکوبی و یک خفه از خود صاحاب پاچه نشنوی! با توجه به بررسی های استاد شجریان مشکل از پوست دهل است یا از گوش شنوای بزرگان؟ زیر این همه تردید جانسوز زاییده باشی که یک هو نامه عاشقانه دریافت کنی:
"با نوشتت این روزا
پاچمو خوب می گیری، بگیر بگیر
دهل و خوب می زنی، بزن بزن"
طنین مهربان این آهنگ واقعا فرهنگی دهلچی را سر ذوق آورده و به ادامۀ زندگی از راه دهلنوازی (با استاد دلنوازی، کارشناس متعهد موسیقی فاخر صدا و سیما اشتباه نشود) دلگرم کرده است. شکر خدا که یکی دهلچی را داخل آدم حساب کرد و به محبت صمیمانه اش جواب داد. فرهنگ یعنی همین که به آهنگ دیگران احترام بگذاری. به دهلچی چه مربوطه که کدام آهنگ خوب است و کدام بد؛ برای جمع آوری «نعش کشتگان نیشابور» کنترباس مناسب تر است یا دوتار تربت جام؛ با ارکستر زهی و کوبه ای و چلستا بهتر می شود عصیان کرد یا با ارکستر اکراین و پیانو.
بله، عرض شود که با دهل آهنگ نمی زنند (البته با اجازه استاد بهمن رجبی)، بلکه در واقع همۀ هوش و حواس دهلچی متوجه رعایت سر ضرب آهنگ هایی است که دیگران می زنند.
می خواهی بدانی من کی ام؟ حالا دیگه شناختی: "نیمه گم شدۀ ما" و اگه گفتی که اون "چه کسی می تونه باشه": فرهنگ. دهلچی مسؤول آهنگ موسیقی نیست، فضول فرهنگ موسیقی است. فرهنگی که - همانطور که روز اول گفته شد - به خاطر بد اخلاقی و عوام فریبی از ضرب افتاده.
اما از شوخی گذشته دهلچی خیلی خوشحاله که از فرهنگ و آهنگ چنین نظری دریافت می کنه که نشون میده می ده میشه واردِ - به قول ارغنون - تمرین انتقاد پذیری شد و خیلی متاسفه که دعوت فرهنگ و آهنگ برای نوشیدن قهوه رو رد می کنه چون از میون تمام نوشدنیها دهلچی فقط دم کردۀ گل گاو زبون سر می کشه!
خب ... فرهنگِ آهنگتو برم، حالا که کار به این جا رسید یه تمرین انتفاد پذیری دیگه هم خدمتتون تقدیم می شود (فقط لطفا قبلش عضلات لازمه رو گرم کنین):
از زبان ولادیمیر سیرنکو رهبر اکستر ناسیونال اکراین، به مناسبت اجرای کلیدر و چیزهای دیگر در تالار بزرگ کشور:
قصیدۀ اُخراینیه
بوی پول بی زبان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی
اینویتِیشن کرده ما را مم رضا/ وه که ما را خوش خوشان آید همی
قدر ما را می ندانند اینجا/ دائما بر ما زیان آید همی
لیک سوی ما از ایران کمپوزر/ شاد و خندان و دوان آید همی
میبرد ما را به جایی که از آن/ چند سال است آب و نان آید همی
باشد اندر شهر تهران سولهای/ کاندر آن پیر و جوان آید همی
اندرین سوله اگر مزقان زنی/ مر تو را سود کلان آید همی
پول می ریزند از سر تا به پات/ هر قَدَر کز دستشان آید همی
فالش میزن هرچه خواهی یا بزن/ هرچه زیر پنجگان آید همی
چون اگر پوبلیک از فرط ملال/ یا کسالت هم به جان آید همی...
سوت و تشویق و براوو ای عجب/ بی حساب و رایگان آید همی
تو خودت از گند خود شرمنده لیک/ شاخۀ گل زآسمان آید همی
حیرتا از شهر تهران کاندر آن/ نی هیاهو نی فغان آید همی
مطربان بی حال و جمعیت جَهول/ آن به این و این به آن آید همی
کی چنین جمعیت با مزهای/ بهر ما در اوکران آید همی؟
حیرت من از مرام داش حسین/ تا به مغز استخوان آید همی
بهر حاجی مم رضا پیوسته هی/ بر زبانم امتنان آید همی
گرچه در بعضی محافل بیخودی/ اعتراض از ارسلان آید همی
یا پس از کنسرت، بوی سوختن/ از دماغ «پرسیان» آید همی
من ندارم باک زیرا کمپوزر/ در پی ما همچنان آید همی
ای ولادی دیر زی بهرنگ شان/ باز سویت پرزنان آید همی