استاد محمدرضا لطفی: راست پنجگاه یکی از آهنگهای ویژه گاتها است (دفترچه سیدی قافله سالار، ص 5).
دُهُـلچی: این آمیز ممرضا با سوادۀ ماست. نه که خوب تار میزنه، همهچی میدونه. حتی چیزایی رو که قرار نیست هیچکس بدونه. مثلاً همین که گاتها رو با چه آهنگهایی میخوندن. اگه کسی اینو ندونه، استاد تاریخ و ادبیات هم که باشه کسی نه بهش میگه بیسوادی نه ازش بازخواست میکنه. اما آمیز ممرضا باورش نمیشه که نتونه بدونه. و چون باورش نمیشه و به خودش ایمان داره (چون تار خوب میزنه) اونوقت میدونه. حالا از کجا میدونه؟ خوب این دیگه معلومه. نه که سنت رو خوب میشناسه، کارهای سنتی رو هم خوب بلده. مثلاً میدونه که باید بگه اینو از یه استاد قدیمی شنیده وگرنه کسی حرفشو باور نمیکنه. آمیز ممرضا تو این کار خیلی وارده. همیشه هرچی که بخواد از استادای قدیمی شنیده، حتی اگر اونا حرفایی که اون ازشون شنیده نزده باشن. همین قضیه گاتها رو اگه ازش بپرسی مثلاً میگه از عبدالله خان دوامی شنیده. حالا اینکه عبدالله خان به گاتها چه دخلی داشته و از اون زمان چه خبری داشته و فلان و بیسار... نخیر، این حرفا نیست. سنت ما شفاهیه دیگه، سینه به سینه بهش از قدما رسیده. خیلی هم بخوای بپیچونی بهت میگه اصلاً جد اعلای عبدالله خان تو گروه کُر زرتشت آواز میخونده.
آمیز ممرضا میفرماید:
تا به دادم میرسند استاذها / کم نیارم از دلیل و مدعا
هین بدان آهنگ گاتا راست است / آنچه گویندت جز این ناراست است
هر که گوید کین سخنها باطل است / گویمش کز کار سنت غافل است
چونکه این قول دوامی بوده است / کو به هر کس رازها ننموده است
با دوامی بودم ایام شباب / یک شبی با حالت مست و خراب
در یکی باغ پر از مهر و صفا / در بهاری دلکش و هم دلگشا
دوغکی بود و کبابی نیز هم / خاک بارانخورده تر بُد لیز هم
ناگهان در انتهای تیرهشب / زیر گوشم آمد و بگشود لب
راز گاتاها هماندم باز گفت / رفت و زان پس در پشهبندش بخفت
ای برادر کار سنت کشک نیست / قصۀ سرشیر و شیر و مشک نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر